گنجور

 
صامت بروجردی

هجوم غم رسید اندر دل و راه فغان گم شد

مران ای ساربان محمل که امشب کاروان گم شد

مگر مرغی‌ رها گردید از کنج قفس دیگر

که از نالیدن او دست و پای باغبان گم شد

ترا گفتم مپیچ ای مرغ دل بر زرف پرچینش

ز من نشنیدی و روز تو شب شد آشیان گم شد

موخونم ریختی دیگر چرا کردی تو پا مالش

زدی بر هم صف مژگان و قاتل از میان گم شد

زدی تا بیرق بیداد را در ملک نیکویی

نشان مهر و بنیاد محبت از جهان گم شد

به منع بی‌دلان ناصح چرا بیهوده می‌کوشی

دلی گر بود ما را بر سر زلف بتان گم شد

ز بس می‌کرد (صامت) آرزوی راه گمنامی

کنون از بی‌نشانی‌های یار از وی نشان گم شد

 
 
 
امیرخسرو دهلوی

سخن می گفتم از لبهاش در کامم زبان گم شد

گرفتم ناگهان نامش حدیثم در دهان گم شد

دل گم گشته را در هر خم زلفش همی جستم

که ناگه چشم بد خویش سوی جان رفت و جان گم شد

ندانم دی کی آمد، کی ز پیشم رفت، کان ساعت

[...]

نظیری نیشابوری

ز بیداد تو حرف مهر را نام و نشان گم شد

کتاب حسن را جزو محبت از میان گم شد

ز جوش بوالهوس گرد دلت عاشق نمی گردد

طفیلی جمع شد چندان که جای میهمان گم شد

سحر بیتی مغنی می سرود از تو به یاد آمد

[...]

سلیم تهرانی

غبار غم ز ابر نوبهاری در جهان گم شد

قدح را بر زمین مگذار ساقی کآسمان گم شد

در آن زلف از ضعیفی می دهد آهم نشان از دل

که سوزن می شود پیدا چو شب با ریسمان گم شد

علاج داغ دل کردیم اما درد پنهان را

[...]

قصاب کاشانی

برافکندی ز رخ تا پرده ظلمت از جهان گم شد

نمودی چهره تا خورشید را نام و نشان گم شد

به هنگام جواب ار ببینم خاموش معذورم

که چون گفتی سخن در کامم از حسرت زبان گم شد

نمی‌دانم دلم را خط به غارت برده یا خالش

[...]

آشفتهٔ شیرازی

چه شد نایی که اندر نی تو را راه فغان گم شد

زدم سردی حدیث اشتیاقت در دهان گم شد

نمی‌دانم اسیر زلف شد یا کشته غمزه

همی‌دانم که مرغ دل ز سینه پرزنان گم شد

ز اشک و آه یعقوب و زلیخا اندرین وادی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه