سخن می گفتم از لبهاش در کامم زبان گم شد
گرفتم ناگهان نامش حدیثم در دهان گم شد
دل گم گشته را در هر خم زلفش همی جستم
که ناگه چشم بد خویش سوی جان رفت و جان گم شد
ندانم دی کی آمد، کی ز پیشم رفت، کان ساعت
هنوز او بود پیش من که هوشم پیش ازان گم شد
نهادند اهل طاعت دست پای زهد را، لیکن
چو دیدند آن کرشمه، دست و پای همگنان گم شد
چه جای طعنه، گر از خانه نارم یاد در کویی
که در هر ذره خاکش هزاران خان و مان گم شد
من اندر عشق خواهم مرد، کی جان می برد هر کس
ازان وادی که در وی صد هزاران کاروان گم شد
در مقصود بر عشاق مسکین باز کی گردد
چو در خاک در خوبان کلید بخت شان گم شد
قدم تا کی دریغ آخر کنون از حال مسکینان
که عاشق خاک گشت و جانش اندر خاکدان گم شد
مرا گویند، بدگویان جهان خور، غم مخور چندین
چو خسرو گم شد اندر خود، حساب آن جهان گم شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف احساسات عمیق عاشقانه و گمشدگی در عشق میپردازد. شاعر از لحظاتی سخن میگوید که در آنها نام معشوقش و همچنین خود را گم میکند. او به جستجوی دل گمشدهاش در زلفهای معشوق پرداخته و احساس میکند که وقتی معشوق در کنار اوست، همه چیز از دست رفته است. شاعر به نحوی به تزلزل و عدم ثبات عشق اشاره میکند که در آن هر لحظه ممکن است جان یا عشق گم شود. همچنین اشاره به سختیهای عاشقان و گم شدن در دنیا و غم و اندوهی که در پی آن میآید، شعر را پرمغزتر میکند. در نهایت، شاعر ابراز میدارد که عشق و آرزوها در این مسیر از بین میروند و تنها درد و حسرت باقی میماند.
هوش مصنوعی: وقتی صحبت میکردم، کلامم از لبهایش به کامم رسید و زبانم را گم کردم. ناگهان نام او را گفتم و در دهانم گم شد.
هوش مصنوعی: در هر پیچ و خم زلف او دل گمشدهام را میجستم، تا اینکه ناگهان چشم بد به سوی جانم رفت و جان من نیز گم شد.
هوش مصنوعی: نمیدانم او کی آمد و کی از کنارم رفت؛ چون در آن لحظه هنوز او پیش من بود که هوشم قبل از آن گم شده بود.
هوش مصنوعی: افراد متدین و عابد، تلاش کردند تا از جذابیتهای دنیا دوری کنند و به زهد ورزند، اما زمانی که زیبایی و جذابیت واقعی را مشاهده کردند، همه تلاشهای خود را فراموش کردند و از مسیر خود منحرف شدند.
هوش مصنوعی: در جایی که من از خانهام یاد میکنم، چه نیازی به انتقاد است؟ چون در آن محدوده، هزاران خانه و سکونتگاه دیگر وجود دارد که در دل هر ذره خاک آن گم شدهاند.
هوش مصنوعی: من در عشق به سوی مرگ میروم، زیرا هر کسی از آن سرزمین بیرون میرود، در حالی که در آنجا صدها کاروان گم شدهاند.
هوش مصنوعی: عشاق مأیوس و بیچاره، دیگر چه زمانی به آرزوهایشان دست خواهند یافت؟ وقتی که در زمین محبوبان، شانس و بختشان را گم کردهاند.
هوش مصنوعی: چرا تا این حد از حال بیچارهها غافل هستی؟ آنها که به عشق خاک افتادهاند و جانشان در همین خاک گم شده است.
هوش مصنوعی: میگویند که به من بد میگویند و از دنیا و دردهایش آزردهام. اما نگران نباش، زیرا وقتی خسرو، آن شخصیت بزرگ، در خود فرورفته و غم جمع کرده، حساب و کتاب آن دنیا هم از یاد رفته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز بیداد تو حرف مهر را نام و نشان گم شد
کتاب حسن را جزو محبت از میان گم شد
ز جوش بوالهوس گرد دلت عاشق نمی گردد
طفیلی جمع شد چندان که جای میهمان گم شد
سحر بیتی مغنی می سرود از تو به یاد آمد
[...]
غبار غم ز ابر نوبهاری در جهان گم شد
قدح را بر زمین مگذار ساقی کآسمان گم شد
در آن زلف از ضعیفی می دهد آهم نشان از دل
که سوزن می شود پیدا چو شب با ریسمان گم شد
علاج داغ دل کردیم اما درد پنهان را
[...]
برافکندی ز رخ تا پرده ظلمت از جهان گم شد
نمودی چهره تا خورشید را نام و نشان گم شد
به هنگام جواب ار ببینم خاموش معذورم
که چون گفتی سخن در کامم از حسرت زبان گم شد
نمیدانم دلم را خط به غارت برده یا خالش
[...]
چه شد نایی که اندر نی تو را راه فغان گم شد
زدم سردی حدیث اشتیاقت در دهان گم شد
نمیدانم اسیر زلف شد یا کشته غمزه
همیدانم که مرغ دل ز سینه پرزنان گم شد
ز اشک و آه یعقوب و زلیخا اندرین وادی
[...]
هجوم غم رسید اندر دل و راه فغان گم شد
مران ای ساربان محمل که امشب کاروان گم شد
مگر مرغی رها گردید از کنج قفس دیگر
که از نالیدن او دست و پای باغبان گم شد
ترا گفتم مپیچ ای مرغ دل بر زرف پرچینش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.