گنجور

 
صامت بروجردی

کنون کافتاد دور حسین با این زلف و چوگان‌ها

سر ما و به راه عشق بودن گوی میدان‌ها

درین درگه محرم مزن بهر گشایش دم

که اینجا بس شهان را سر شکست از چوب دربان‌ها

از این دریای پهناور به زودی رخت بیرون بر

که عمری بایدت سر کوفت بر سنگ بیابان‌ها

مرو در طور ای موسی بیا در کوی مشتاقان

بسی انوار طالع بین از این چاک گریبان‌ها

گذشت آن عهد نوح و قصه دریا و طوفانش

که او یک بار طوفان دید ما هر لحظه طوفان‌ها

نسیم صبحگاهی کن گذر ز آنجا که می‌دانی

بگو ای دوستان آخر چه شد آن عهد و پیمان‌ها

شما ساکن به گلشن‌ها و ما سرگرم گلخن‌ها

ز (صامت) هم به یاد آرید در طرف گلستان‌ها

 
 
 
ناصرخسرو

حکیمان را چه می‌گویند چرخ پیر و دوران‌ها

به سیر اندر ز حکمت بر زبان مهر و آبان‌ها

خزان گوید به سرماها همین دستان دی و بهمن

که گویدشان همی بی‌شک به گرماها حزیران‌ها

به قول چرخ گردان بر زبان باد نوروزی

[...]

صائب تبریزی

اگر نه مدِّ بسم‌الله بودی تاجِ عنوان‌ها

نگشتی تا قیامت نو خط شیرازه دیوان‌ها

نه‌ تنها کعبه صحراییست دارد کعبهٔ دل هم

به گرد خویشتن از وسعت مشرب بیابان‌ها

به فکر نیستی هرگز نمی‌افتند مغروران

[...]

واعظ قزوینی

به تنگ آمد دل، از خودسازی این باغ و بستان‌ها

دگر دست من است و، دامن پاک بیابان‌ها

جویای تبریزی

ز دست درد مجنون‌مشربان را در بیابان‌ها

به دامن می‌رسد مانند گل چاک گریبان‌ها

مبادا خار خواهش دامن دل را به چنگ آرد

در این گلشن به رنگ غنچه جمع آرید دامان‌ها

چرا شیرین نباشد گفتگوی شکرین لعلی

[...]

بیدل دهلوی

زهی چون گل به یاد چیدن از شوق تو دامان‌ها

چو صبح آوارهٔ چاک تمنایت گریبان‌ها

ز محفل رفتگان در خاک هم دارند سامان‌ها

مشو غافل ز موسیقار خاموشی نیستان‌ها

ز چشمم چون نگه بگذشتی و از زخم محرومی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه