کنون کافتاد دور حسین با این زلف و چوگانها
سر ما و به راه عشق بودن گوی میدانها
درین درگه محرم مزن بهر گشایش دم
که اینجا بس شهان را سر شکست از چوب دربانها
از این دریای پهناور به زودی رخت بیرون بر
که عمری بایدت سر کوفت بر سنگ بیابانها
مرو در طور ای موسی بیا در کوی مشتاقان
بسی انوار طالع بین از این چاک گریبانها
گذشت آن عهد نوح و قصه دریا و طوفانش
که او یک بار طوفان دید ما هر لحظه طوفانها
نسیم صبحگاهی کن گذر ز آنجا که میدانی
بگو ای دوستان آخر چه شد آن عهد و پیمانها
شما ساکن به گلشنها و ما سرگرم گلخنها
ز (صامت) هم به یاد آرید در طرف گلستانها