گنجور

 
جهان ملک خاتون

گر شبی سوی من خسته دل افتد رایش

چه تفاوت کند از رای جهان آرایش

گر عنانی ز عنایت سوی ما گرداند

جان فشانیم به جای سرو زر در پایش

گر خرامد قد چون سرو روانت در باغ

هیچ شک نیست که در دیده ی ما شد جایش

آنکه شب تا به سحر در غم تو بخروشد

فارغی ای صنم از دیده ی خون پالایش

فارغ از جنّت فردوس بود خاطر او

که شبی بر سر کوی تو بود مأوایش

خلق گویند برو ترک غمش گو چکنم

نیست در زیر کبودی فلک همتایش

آنکه روزی ز سر زلف تو بویی بشنید

نبود در دو جهان با دگری پروایش

دل خلقی به جهان خون شده از قامت او

این بلا بین که دلم می کشد از بالایش

گفتمش خاک رهم ز آتش دل آبم ده

گفت وصلم همه بادست تو می پیمایش

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سیف فرغانی

تا چه معنیست در آن روی جهان آرایش

که دلم برد بدان صورت جان افزایش

چون جهان سربسر آرایش از آن رو دارد

بچه آراسته شد روی جهان آرایش

بر خود این جامه چو دراعه غنچه بدرم

[...]

سلمان ساوجی

می‌کند غارت صبر و دل و دین سودایش

آنکه او هیچ ندارد، چه غم از یغمایش؟

گر دل و جان من دلشده بودی بر جای

کردمی در دل و جان جای چو بودی رایش

رقم هستی من عاقبت از لوح وجود

[...]

کمال خجندی

سرو دیوانه شدست از هوس بالایش

می‌رود آب که زنجیر نهد بر پایش

داشت از آب چو گل آینه در پیش جمال

آب شد آبنه از شرم رخ زیبایش

پیش من قصهٔ عاشق‌کشی او مکنید

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کمال خجندی
صائب تبریزی

سرو اگر جلوه کند پیش قد رعنایش

قمری ازشهپر خود اره نهد برپایش

جرعه اولش ازخون مسیحا باشد

چون کشد تیغ ستم غمزه بی پروایش

علم صبح قیامت به زمین خوابیده است

[...]

افسر کرمانی

آن که در دیده بینای من آمد جایش

هیچ از ریختن خون نبود پروایش

کرده منقار به خون جگر خویش خضاب

طوطی از حسرت لعل لب شکرخایش

زنده چون خضر از آن نیست سکندر که نداشت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه