کی به چشم آرم لباس و مسند شاهانه را
من که خواهم دلق فقر و گوشه میخانه را
طایر فرخنده عیش است رام نقل و می
از پی صیدی چنین میریزم آب و دانه را
بهر ما دریا کشان باید که سازد می فروش
از تغارش جام را وز خم می پیمانه را
خویش را کشتم چو می کردی علاجم ای حکیم
هر که را باشد خرد چون می دهد دیوانه را
مستی آرد بوی خاک میکده ای پیر دیر
گویی اندودی به لای باده این کاشانه را
غفلت آرد واعظا در دل مسلسل گفتنت
ساختی گویا ز بهر خواب این افسانه را
یک دمم با یاد نی احباب آید نی رقیب
چون بگنجد آشنا کی ره بود بیگانه را!
کلبه ام صد رخنه از سنگ حوادث کرد چرخ
بر سرم خواهد فکندن گویی این ویرانه را
جان فدایت سازم ای فانی اگر خواهی رساند
وقت جان دادن به سر وقتم دمی جانانه را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از حافظ به بررسی مسایل زندگی، فقر، عشق و خمر میپردازد. شاعر به جای لباس و مقام شاهانه، به دلق فقر و نشستن در میخانه تمایل دارد. او به خوشی و آزادگی که در می و نقل نهفته است اشاره میکند و به دقت به سرنوشت و تقدیر خود مینگرد. همچنین در اشاره به درد و رنج ناشی از غفلت واعظ، بر تأثیراتی که عشق و باده بر روی انسان میگذارد تأکید میکند. حافظ در نهایت، با حسرت و آرزوی وصال، از جانفشانی برای محبوب سخن میگوید و زمان مرگ را به عنوان زمانی برای اتحاد با عشق حقیقی میبیند.
هوش مصنوعی: من کی توانم به چشم خود لباس و مقام سلطنت را ببینم، در حالی که من تنها به دلق فقر و جایگاه در میخانه راضی هستم.
هوش مصنوعی: پرندهی خوشحال نشانهی شادی است، من هم در پی این شادی نوشیدنی و میآب را آماده میکنم و برای شکار این حالت، آب و دانه را میپاشم.
هوش مصنوعی: برای ما باید کسانی باشند که دریایی از عشق را به راه اندازند، تا میفروش جام را از این دریا پر کند و پیمانه را از خم شراب پر سازد.
هوش مصنوعی: من خود را از بین بردم و درمانی از تو نگرفتم، ای حکیم. هر کسی که خرد و عقل داشته باشد، چرا باید دیوانه را درمان کند؟
هوش مصنوعی: بوی خاک میکدهای کهنسال باعث مستی و شوق میشود، گویی در دل بادهای که در آنجا وجود دارد، چیزی از زندگی و یاد و خاطرات خانهای را مخفی کردهاند.
هوش مصنوعی: واعظ با غفلت خود، سخنانی مکرر میگوید که انگار تنها برای خوابزده کردن مردم این داستانها را ساخته است.
هوش مصنوعی: مدتی با یاد دوستانم میگذرد، اما وقتی رقیب میآید، نمیتوانم با آشنایان همراهم باشم. در چنین شرایطی، غریبهها چگونه میتوانند در کنارم باشند؟
هوش مصنوعی: منزل کوچکم به خاطر سختیهای زندگی پر از ترک و شکاف شده است و به نظر میرسد که سرنوشت میخواهد آن را بر سرم خراب کند، همچنان که این ویرانه را.
هوش مصنوعی: ای کاش برای تو جان خود را فدای تو کنم، اگر تو میخواهی در لحظهی جدا شدن از دنیا، زمانی به من عطا کنی تا بینهایت زندگیام را به تو اختصاص دهم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای هوای تو شده مقصود هر فرزانه را
چرخ با مهر تو خویشی داده هر بیگانه را
صورتی شاهانه داری ، سیرتی در خورد آن
سیرت شاهانه باید صورت شاهانه را
نکته ای ز الفاظ تو ابکم کند گوینده را
[...]
باز دل گم گشت در کویت من دیوانه را
از کجا کردم نگاه آن شکل قلاشانه را
گاه گاه، ای باد، کانجاهات می افتد گذر
ز آشنایان کهن یادی ده آن بیگانه را
هر شب از هر سوی در می آیدم در دل خیال
[...]
محتسب گوید: که بشکن، ساغر و پیمانه را
غالباً دیوانه می داند، من فرزانه را
بشکنم صد عهد و پیمان، نشکنم پیمانه را
این قدر تمیز هست، آخر من دیوانه را
گو چو بنیادم می و معشوق ویران کردهاند
[...]
میکشد عشق تو سوی خود دل دیوانه را
هست سوزی کو به شمعی میکشد پروانه را
سیل چشمم رفت و ویران کرد بنیاد دلم
چون ز درد و غم نگه دارم من این ویرانه را
میل خالت دارم و اندیشهام از زلف توست
[...]
رخنه کردی دل به قصد جان من دیوانه را
دزد آری بهر کالا می شکافد خانه را
تخم مهر خال او در دل میفکن ای رقیب
بیش ازین ضایع مکن در سنگ خارا دانه را
خیز گو مشاطه کاندر زلف مشکینت نماند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.