صاحبا! سرورا! خداوندا!
ای که خلقت چو روی تو نیکوست
طبع تو گلشنی ست کاندر وی
همچو خورشید، صد گل خودروست
مگر از خلق تو صبا به چمن
برده بویی، که گل چنین خوشبوست
مجلسی کش ضمیر توست چراغ
شب درو همچو دود تنباکوست
فصل دی می رسد که از شدت
همچو شمشیر با جهان یکروست
به چمن داد ازو نسیم خبر
آب را اضطراب ازان در جوست
سرو لرزد ز بیم همچون بید
غنچه برخود ز فکر رفته فروست
حسن چون پوستین شانه زده
تنگ بر خود گرفته طره ی دوست
ید بیضا چه کار می آید
که درین فصل، دست دست سبوست
پوستینی به هم رسید مرا
به صد اندوه و محنت از دو سه پوست
من به دوشش گرفته ام از مهر
لیک او در میان دشمن و دوست،
هیچ گرمی نمی کند با من
چه کنم، پوستین من بی روست
از خزان گلشن تو ایمن باد
تا چمن را گل است و گل را بوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عمر کاک را که خواهد گفت
کای عزیز و گزین برادر دوست
در هوای من اردل تو دوتاست
دل من در هوای تو یک توست
مهر هر کس کهن کهن گشته
[...]
هر چه درکل کون کهنه و نوست
هست مفعول و فاعل همه اوست
صاحبا ماجرای دشمن تو
که کسش در جهان ندارد دوست
گفتهام در سه بیت چار لطیف
زان چنانها که خاطرم را خوست
طنز میکرد با جهان کهن
[...]
ای کریمی که در جهان کرم
بخشش بی ریات عادت و خوست
میزبانی است تازه روی گفت
که همه پشت گرمی من ازوست
پشتم از خدمتت دوتاست چرا
[...]
بالله ار بر تنم بدرّی پوست
هیچ دشمنت را ندارم دوست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.