گنجور

 
سلیم تهرانی

به بزم می کشان لاابالی

تهی شد شیشه، جای باده خالی!

ترم از ابرهای خشک ایران

خوشا هند و هوای برشکالی

گل امید من تا کی به بزمش

شود پامال چون گل های قالی

ترا شب تا سحر دارد در آغوش

خوشا احوال تصویر نهالی

به اشکش تر کنم دل را بپیچم

که مکتوبم نباشد خشک و خالی

سلیم از ماه من شرمنده گردد

کند خورشید اگر صاحب کمالی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode