روم چو از سر کویش، نمیرود پایم
چو آب میروم و همچو ریگ بر جایم
به راه شوق، نشان تا ز نوک خاری هست
ز برگ لاله و گل، پا نمیخورد پایم
ز عشق بس که پریشانم، اهل عالم را
تمام موعظه همچون حدیث دانایم
چو قطره خاطر جمعی ندادهاند مرا
به راه عشق پریشان چو سیل دریایم
زبان طعنه مبادا که بر تو بگشایند
مباش همره من جان من که رسوایم
کشید از قدمم خار راه او ایام
چو شمع رفت برون جانم از کف پایم
سلیم پنجهٔ مژگان ز بس مرا افشرد
چو خار خشک نماندهست نم در اعضایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر حالاتی از عشق و دلدادگی است. شاعر از دشواریهایی که در راه عشق تحمل کرده، صحبت میکند. او میگوید که باوجود مشکلات، همچنان در پی عشق است و مانند آب و ریگ در این مسیر به جلو میرود. احساس پریشانی و سردرگمی او ناشی از عشقش است و او میگوید که دیگران هم از حال او آگاهند. شاعر همچنین به زبان طعنه و انتقاد اشاره میکند و از افرادی که او را قضاوت میکنند میخواهد که زبانشان را در مقابل او نبگشایند. او به تصویر شمع اشاره میکند که جانش را در عشق از دست داده و در نهایت از شدت احساساتی که دارد، چیزی از او باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: وقتی که از کنار کوچهات عبور میکنم، پایم را از زمین برنمیدارم. مانند آبی که جاری میشود، حرکت میکنم و مانند ریگ، بر جای خود ثابت میمانم.
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، نشانی وجود دارد و تا زمانی که از گل و لاله خاری وجود دارد، پاهایم حرکت نمیکند.
هوش مصنوعی: از شدت عشق، چنان درهم و برهم شدهام که تمامی نصایح و پندهای دنیا را بهخوبی میفهمم.
هوش مصنوعی: هرگز به من اجازه ندادهاند که به آرامش خاطر برسم، در مسیر عشق به شدت گمگشتهام و مانند سیل دریا سرگردان هستم.
هوش مصنوعی: هرگز اجازه نده که کسی به تو طعنه بزند. با من همراه نباش، زیرا من آبرویم را از دست دادهام.
هوش مصنوعی: راه او با دشواریهایی همراه است و مانند شمعی که در حال ذوب شدن است، جانم از دستم رفته و کنترل بر روی خود را از دست دادهام.
هوش مصنوعی: چشمهای زیبا و دلربا مرا آنچنان تحت تأثیر قرار داده که مانند خار خشک، دیگر هیچ رطوبتی در وجودم باقی نمانده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ببسته است پری نهانیی پایم
ز بند اوست که من در میان غوغایم
ز کوه قافم من که غریب اطرافم
به صورتم چو کبوتر به خلق عنقایم
کبوترم چو شود صید چنگ باز اجل
[...]
به دیدنت که من خو گرفته می آیم
بکش به غمزه که بر خویش می نبخشایم
چو بهر دیدن روی خودم بخواهی کشت
به خشم روی نتابی، گرت به خواب آیم
شبی به خواب نیاسوده ام، بیا که مگر
[...]
نرفت راه بیابان و خسته شد پایم
اگر به سر نرود راه، من به سر آیم
به جستوجوی تو آشفته میروم چون باد
مگر به سایهٔ سروت دمی بیاسایم
تو خود به جای خودی در مقام نعمت و ناز
[...]
من آن نیم که زبان را به هرزه آلایم
به مدح و ذم خسان نوک خامه فرسایم
حدیث سفله خزف، عقد گوهر است سخن
زهی سفه که من این را به آن بیارایم
به ژاژ خاییم از دست رفت مایه عمر
[...]
به مهر داغ رسیده است جمله اعضایم
ز پای تا به سر خویش چشم بینایم
چه لازم است چو مجنون شوم بیابان گرد؟
که از غبار دل خود بس است صحرایم
نمی شود نشود داغ لاله ها ناسور
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.