به دیدنت که من خو گرفته می آیم
بکش به غمزه که بر خویش می نبخشایم
چو بهر دیدن روی خودم بخواهی کشت
به خشم روی نتابی، گرت به خواب آیم
شبی به خواب نیاسوده ام، بیا که مگر
ز دولت تو به خواب اجل نیاسایم
گریست دیده بسی خون ز رشک حسرت، از آنک
شبی به کوی تو خاری خلید در پایم
ز بهر آنکه نبوسد کسی درت جز من
ز خون دل همه خاک درت بیالایم
گهی فتاده بدم نیم سوخته جانی
وزید بادی از آن کوی و برد بر جایم
برون نمی رود از کام تلخی هجرم
اگر چه من به سخن خسرو شکر خایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و longing صحبت میکند و به زیبایی محبوبش اشاره میکند. او بیان میکند که به دیدن محبوبش آمده و نمیتواند خود را از غم عشق رها کند. شاعر از درد جدایی و حسرتی که به خاطر عدم دیدار محبوبش دارد، صحبت میکند و از اشکهایش به خاطر این غم مینالد. همچنین او به شدت آرزو دارد که جز او کسی نتواند محبوبش را ببوسد و از حسرتی که در دل دارد، رنج میبرد. در نهایت، شاعر خود را در بین احساسات متضاد عشق و درد مییابد و از تلخی جدایی سخن میگوید.
هوش مصنوعی: برای دیدن تو، که به حضورت عادت کردهام، میآیم؛ مرا با نگاهی فریبنده به خود وامیداری و نمیتوانم از تو جدا شوم.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی به خاطر دیدن چهرهام، کسی را به خاطر خشم خودت از بین ببری، میدان که اگر در خواب من را ببینی، به آرامش میرسی.
هوش مصنوعی: شبی را بدون خواب سپری کردهام، بیا که شاید به برکت وجود تو بتوانم در خواب بیداری آرام بگیرم و از مرگ دور بمانم.
هوش مصنوعی: چشمم به شدت از حسرت گریه کرد، زیرا شبی در کوی تو خار به پایم فرو رفت.
هوش مصنوعی: برای اینکه هیچکس جز من نتواند تو را ببوسد، از درد دل خود، تمام خاک تو را بپوشانم.
هوش مصنوعی: گاهی به حالت ضعف و ناتوانی افتادهام و در حالی که دلم آتش میزند، باد ملایمی از آن سوی کوی میوزد و من را به جای دیگری میبرد.
هوش مصنوعی: حس تلخ جدایی از دلم خارج نمیشود، هر چند من در صحبتهای دلنشین و شیرین خسرو غرق شدهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ببسته است پری نهانیی پایم
ز بند اوست که من در میان غوغایم
ز کوه قافم من که غریب اطرافم
به صورتم چو کبوتر به خلق عنقایم
کبوترم چو شود صید چنگ باز اجل
[...]
نرفت راه بیابان و خسته شد پایم
اگر به سر نرود راه، من به سر آیم
به جستوجوی تو آشفته میروم چون باد
مگر به سایهٔ سروت دمی بیاسایم
تو خود به جای خودی در مقام نعمت و ناز
[...]
من آن نیم که زبان را به هرزه آلایم
به مدح و ذم خسان نوک خامه فرسایم
حدیث سفله خزف، عقد گوهر است سخن
زهی سفه که من این را به آن بیارایم
به ژاژ خاییم از دست رفت مایه عمر
[...]
به مهر داغ رسیده است جمله اعضایم
ز پای تا به سر خویش چشم بینایم
چه لازم است چو مجنون شوم بیابان گرد؟
که از غبار دل خود بس است صحرایم
نمی شود نشود داغ لاله ها ناسور
[...]
روم چو از سر کویش، نمیرود پایم
چو آب میروم و همچو ریگ بر جایم
به راه شوق، نشان تا ز نوک خاری هست
ز برگ لاله و گل، پا نمیخورد پایم
ز عشق بس که پریشانم، اهل عالم را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.