نرفت راه بیابان و خسته شد پایم
اگر به سر نرود راه، من به سر آیم
به جستوجوی تو آشفته میروم چون باد
مگر به سایهٔ سروت دمی بیاسایم
تو خود به جای خودی در مقام نعمت و ناز
من فقیر به هر جا غریب و تنهایم
به روز هجر مرا کار اشک پیمائیست
برفت آنکه به پیمانه باده پیمایم
مرا به روی تو رأی و به رأی تو رویست
که جز به روی تو روشن نمیشود رایم
کمر نبست میان تو را مگر چون موی
مرا عزیمت آن شد که عقده بگشایم
گهر ز دیدهٔ ناصر برون شود بر زر
سخن به صنعت ترصیع اگر بیارایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره فرایند جستجو و longing برای محبوب است. گوینده به راهی دشوار و بیابانی میپردازد که در پی آن برای دیدار معشوق به سفری میرود و احساس خستگی و تنهایی میکند. او به عشق و زیبایی معشوق اشاره میکند و بیان میکند که در غیبت او تنها و غریب است. اشکهای او نتیجه دوری معشوق است و آرزوی دیدار او به عمق دلش نشسته است. در نهایت، شاعر میگوید که تنها در سایه محبوب است که میتواند آرامش یابد و به زیباییهای عشقش بپردازد.
هوش مصنوعی: اگر پاهایم در کویر خسته شود و نتوانم راه را ادامه دهم، من پیش از این که به انتهای مسیر برسم، خود را به آنجا میرسانم.
هوش مصنوعی: در پی تو آشفتهحال و بیقرار میشوم، مانند بادی که مدام در حرکت است، فقط شاید بتوانم لحظهای کنار سایه درخت تو استراحت کنم.
هوش مصنوعی: تو خودت در جایگاه خودت از نعمت و زیبایی برخورداری، اما من که فقیرم، در هر جایی تنها و بدور از تو هستم.
هوش مصنوعی: در روزهایی که دور از یارم هستم، تنها چیزی که میتوانم بکنم گریه کردن است. آن کس که مرا با باده مینوشاند، اکنون رفته است.
هوش مصنوعی: من تنها به خاطر چهرهات میتوانم فکر کنم و تصمیم بگیرم، چون هیچ چیز دیگری روشنتر از تو برایم وجود ندارد.
هوش مصنوعی: تنها زمانی که میتوانستم کمربند بستم، وقتی بود که مانند موهای من، تصمیم گرفتی گرهای را باز کنی.
هوش مصنوعی: اگر گوهری از چشمان ناصر بیرون بیفتد، میتوانم با هنر و مهارت خود آن را به زیور زرین بیارایم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ببسته است پری نهانیی پایم
ز بند اوست که من در میان غوغایم
ز کوه قافم من که غریب اطرافم
به صورتم چو کبوتر به خلق عنقایم
کبوترم چو شود صید چنگ باز اجل
[...]
به دیدنت که من خو گرفته می آیم
بکش به غمزه که بر خویش می نبخشایم
چو بهر دیدن روی خودم بخواهی کشت
به خشم روی نتابی، گرت به خواب آیم
شبی به خواب نیاسوده ام، بیا که مگر
[...]
من آن نیم که زبان را به هرزه آلایم
به مدح و ذم خسان نوک خامه فرسایم
حدیث سفله خزف، عقد گوهر است سخن
زهی سفه که من این را به آن بیارایم
به ژاژ خاییم از دست رفت مایه عمر
[...]
به مهر داغ رسیده است جمله اعضایم
ز پای تا به سر خویش چشم بینایم
چه لازم است چو مجنون شوم بیابان گرد؟
که از غبار دل خود بس است صحرایم
نمی شود نشود داغ لاله ها ناسور
[...]
روم چو از سر کویش، نمیرود پایم
چو آب میروم و همچو ریگ بر جایم
به راه شوق، نشان تا ز نوک خاری هست
ز برگ لاله و گل، پا نمیخورد پایم
ز عشق بس که پریشانم، اهل عالم را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.