گنجور

 
سلیم تهرانی

ز مژگان آب چشمم می زند جوش

که دریا را نشاید کرد خس پوش

درین دریا بود از سیلی موج

چو نیلوفر صدف نیلی بناگوش

وطن در گوشه ای گیرم نگین وار

چو خاتم چند باشم خانه بر دوش؟

سر ما تاج شاهی را به معنی

بود همچون چراغ زیر سرپوش

به بزمی لب سلیم از حرف بسته ست

که نتوان شمع او را کرد خاموش

 
sunny dark_mode