گنجور

 
سلیم تهرانی

خدایا رهنما شو بر دل ما رهنمایی را

که بنماید به ما خوشتر ازین گلزار، جایی را

دگر از بیم هرگز چشم نگذارد به هم گندم

اگر در خواب بیند همچو گردون آسیایی را

جهان آمیزشی با ذات حق دارد ولی فانی ست

بقا تا کی بود پیچیده بر کوهی صدایی را؟

تو خود ای دل چه خواهی کرد کز فرمان چو سرپیچد

برون کردند از جنت چو آدم کدخدایی را

سلیم از رشک همچون نقش پا از پای می‌افتم

به خاک آستان او چو بینم نقش پایی را

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode