خدایا رهنما شو بر دل ما رهنمایی را
که بنماید به ما خوشتر ازین گلزار، جایی را
دگر از بیم هرگز چشم نگذارد به هم گندم
اگر در خواب بیند همچو گردون آسیایی را
جهان آمیزشی با ذات حق دارد ولی فانی ست
بقا تا کی بود پیچیده بر کوهی صدایی را؟
تو خود ای دل چه خواهی کرد کز فرمان چو سرپیچد
برون کردند از جنت چو آدم کدخدایی را
سلیم از رشک همچون نقش پا از پای میافتم
به خاک آستان او چو بینم نقش پایی را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از خداوند درخواست رهنمایی میکند تا او را به مکانهای خوش و زیبا هدایت کند. شاعر سپس به تأملات فلسفی درباره زندگی و فانی بودن دنیای مادی میپردازد و اشاره میکند که این دنیا در مقایسه با ذات حق، گذرا است. او به دل خود میگوید که اگر از فرمان خدا سرپیچی کند، عواقب ناخوشایندی در انتظارش است. در پایان، شاعر از احساس تواضع و خضوع خود نسبت به خداوند صحبت میکند و خود را در برابر نگارهای از نقش پا به خاک میافتد.
هوش مصنوعی: ای خدا، ما را راهنمایی کن که به ما محلی را نشان دهد که زیباتر و دلکشتر از این گلزار باشد.
هوش مصنوعی: اگر کسی به خاطر ترس نتواند چشمانش را به هم بگذارد، در خواب تنها چنان چیزی را خواهد دید که مانند گندم در آسیاب میچرخد و به هم میخورد.
هوش مصنوعی: جهان در ارتباطی عمیق با وجود الهی است، اما این ارتباط موقتی و زودگذر است. تا چه زمانی میتواند این پیوستگی ادامه داشته باشد، در حالی که صدایی از آن در دل کوهی محصور شده است؟
هوش مصنوعی: ای دل، تو چه میخواهی انجام دهی وقتی که نسبت به دستورات سرپیچی میکنی؟ چون آدم را از بهشت بیرون کردند، او هم صاحباختیار و کدخدای زمین شد.
هوش مصنوعی: زمانی که به زیبایی و مقام او نگاه میکنم، به شدت از حسادت و عشق من به او میافتم. مانند نقش پای کسی که بر زمین گذاشته شده، من نیز به خاک پای او افتادهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نبودی دین اگر اقبال مرد مصطفایی را
نکردی هرگزی پیدا خدای ما خدایی را
رسول مرسل تازی که برزد با وی از کوشش
همین گنج زمینی را همان گنج سمایی را
گواهی بر مقامی ده که آنجا حاضران یابی
[...]
رسانیده است حسن او به جایی بی وفایی را
که عشاق از خدا خواهند تقریب جدایی را
مرا سرگشته دارد چشم بی پروا نگاه او
نگردد هیچ کس یارب هدف تیر هوایی را!
تویی کز آشنایان گرد بر می آوری، ورنه
[...]
بیا ساقیّ و آتش در زن این زهد ریائی را
چو زاهد تا به کی سازم بت خود پارسایی را
به کاه عشق کوهی برنیاید، زور بازو بین
که چون با ناتوانی میکند خیبر گشایی را!
سبک پروازتر در اوج همّت هر که فارغتر
[...]
جنون کو تا نثار دل کنم آشفته رایی را
زعریانی لباس تازه بخشم خود نمایی را
خورد نیش آنکه تأثیر محبت از هوس جوید
به شهد موم کی بخشند نفع مومیایی را
شوم نومیدتر چندانکه بینم بیشتر سویش
[...]
مکن از بهر روزی پیشه خود بینوایی را
بنه چون کوهکن بر دست خود زورآزمایی را
شود از گوشه گیری نام تو مشهور در عالم
چو عنقا گر کنی مقراض بال خود نمایی را
به درها می دواند آدمی را نفس گردنکش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.