برگ عیشی قسمت ما نیست در بستان هند
همزبان ما نشد جز طوطی از سبزان هند
بلبل گلزار ایرانم، بدآموز گلم
برنمیتابد دماغم سنبل و ریحان هند
چون قفس تنگ است بر ما عندلیبان این چمن
ما گواه از موی سر داریم در زندان هند
از شراب و از کباب بزم عیش ما مپرس
بیمژه چون آب ایران، بینمک چون نان هند
دل به جمعیت منه در طرهٔ خوبان سلیم
زان که چندان اعتباری نیست با سامان هند