گنجور

 
سلیم تهرانی

ساقی ما که بسی چشم و دل از پی دارد

هم می و هم مژه دارد، دگری کی دارد

کار جوشن ز حریر می گلگون آید

چه غم از سنگ بود، شیشه اگر می دارد

جام می را به میان آر که وا خواهد کرد

نغمه ای مطرب اگر در گره نی دارد

نفسی خوش نزند دل که پشیمان نشود

خنده ی شیشه عجب گریه ای از پی دارد

عشق، صوت عجبی کرده به دل ساز سلیم

شیر در بیشه ی ما زمزمه ی نی دارد