گنجور

 
سلیم تهرانی

شمع، برقع ز پی پاس تجلی دارد

پرده ی صورت فانوس چه معنی دارد

کار در عشق رسانده ست به جایی مجنون

که سیه خانه ز پیراهن لیلی دارد

خانه ای نیست که بی سایه ی قدش باشد

گرچه سرو است، ولی عادت طوبی دارد

دیگر از بهر رفوکاری چاک دل کیست

که گل از خار به کف سوزن عیسی دارد

طالب آملی ای کاش شود زنده سلیم

تا بداند سخن تازه چه معنی دارد