گنجور

 
سلیم تهرانی

شمع، برقع ز پی پاس تجلی دارد

پرده ی صورت فانوس چه معنی دارد

کار در عشق رسانده ست به جایی مجنون

که سیه خانه ز پیراهن لیلی دارد

خانه ای نیست که بی سایه ی قدش باشد

گرچه سرو است، ولی عادت طوبی دارد

دیگر از بهر رفوکاری چاک دل کیست

که گل از خار به کف سوزن عیسی دارد

طالب آملی ای کاش شود زنده سلیم

تا بداند سخن تازه چه معنی دارد

 
 
 
نسیمی

شمع رویت صفت نور تجلی دارد

بوی جان پرور زلفت دم عیسی دارد

بر در مکتب عشقت چو خرد روح امین

در کنار آمد و لوح الف و بی دارد

بر سر کوی تو آن دل که مقیم است چو خاک

[...]

شمس مغربی

مست ساقی خبر از حام و سبوئی دارد

تو مپندار که او مستی ازین می دارد

هیچ با هوش نیاید نفسی از مستی

آنکه از ساقی جان جام پیاپی دارد

دل برقص است از آن نغمه که گردون در چرخ

[...]

سلیم تهرانی

ساقی ما که بسی چشم و دل از پی دارد

هم می و هم مژه دارد، دگری کی دارد

کار جوشن ز حریر می گلگون آید

چه غم از سنگ بود، شیشه اگر می دارد

جام می را به میان آر که وا خواهد کرد

[...]

اسیر شهرستانی

شمع بزم تو دماغ از می شوخی دارد

در سیه خانه شب جلوه لیلی دارد

حرفی از اول ارشاد (و) جنون می پرسم

مصرع ناله زنجیر چه معنی دارد

سبزه گل می کند از دامن مژگان سیاه

[...]

آشفتهٔ شیرازی

عاشق از جور بتان گرچه ملالی دارد

گو جمیل است جفا زآنکه جمالی دارد

تو زخورشید مجاور بنمائی دو هلال

آسمان گرچه بهر ماه هلالی دارد

دید بر ماه رخت دل خط و زو آه بگفت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه