گنجور

 
سلیم تهرانی

تا مرا تعلیم عشق او نواپرداز کرد

هر سر مو کز تنم سر زد، صدای ساز کرد

مدعای عندلیب ما نمی دانیم چیست

در گلستانی که مرغ بیضه هم پرواز کرد

گرم عاشق پروری کرد از وفا او را دلم

قمری ما سرو را آخر کبوترباز کرد

باغبان! فکر نسیمی کن برای این چمن

غنچه را بلبل به ناخن چند خواهد باز کرد؟

بی تکلف من نمی رفتم به بزم او سلیم

سرمه ی چشم پر افسونش مرا آواز کرد