گنجور

 
سلیم تهرانی

خوش آن دمی که لبم گردد آشنای قدح

به پای خم سر خود را نهم به جای قدح

بنوش می که سری در جهان نمی بینم

که چون حباب بود خالی از هوای قدح

به غیر حرف می از می کشان چه می خواهی

که در نماز نخوانند جز دعای قدح

ز دل جفای ترا وصل عذرخواهی کرد

که بوسه ی لب ساقی ست خونبهای قدح

کنم سلیم وصیت که ساقی از پس مرگ

کند چو توبه به خاکم به زیر پای قدح