گنجور

 
سلیم تهرانی

ای کشیده می از قرابهٔ صبح

خفته بر مخمل دوخوابهٔ صبح

در هوای تو چاک‌ها دارد

جامهٔ شیر در قرابهٔ صبح

چین زلف تو حلقه‌ای در شام

بیت ابروی تو کتابهٔ صبح

از امیدی که شب به وصلم بود

دست شستم به آفتابهٔ صبح

مژه را تیشه کن که پنهان است

گنج خورشید در خرابهٔ صبح

ریخت ساقی چو می به جام سلیم

شام را کرد بر مثابهٔ صبح