گر به ظاهر کسی از قید جهان آزاد است
نیست بی مصلحتی، این روش صیاد است
چه توان کرد، هنر قسمت ما شد ز جهان
برطرف کی شود آن عیب که مادرزاد است
گر نمیرم، همه شب شمع صفت می میرم
مرگ چون خواب، من سوخته را معتاد است
سست بنیاد بود ظلم، ز هم خواهد ریخت
چون زره، خانه ی زنبور گر از فولاد است
از کسانی که به باغ آمد و رفتی دارند
خانه خواهی که مرا هست، همین صیاد است
ترک شغل هوس از عشق دلم کرد سلیم
نکند بی ادبی طفل چو با استاد است