تا صحبت یار دلنواز است
دل از همه عیش بی نیاز است
هر گل که شکفته از مزارم
چشمی است که بر ره تو باز است
بیداری چشم ما چه داند
چشم تو که مست خواب ناز است
غم کشتم و یافتم که آخر
نا سازی دهر چاره ساز است
شادم به شب غمت که امشب
چون زلف تو تیره و دراز است
طوطی نزند (سحاب) گو دم
تا خامه ی من سخن طراز است
سالک نبود کسی که او را
پرواز نشیب یا فراز است
این صید دلم بدام عشقت
یا صعوه بچنگ شاهباز است
صد بار فزونش آزمودی
از آه منت چه احتراز است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نعمت ده و پایگاه ساز است
سرسبز کن و سخن نواز است
وامش مده آن که بی نماز است
گر چه دهنش ز فاقه باز است
گر عشق تو داغ جان گذار است
صد شکر که داغ دلنواز است
گر درد تو بار صحبت ماست
غم نیز ز محرمان راز است
دل کم نکند نیازمندی
[...]
این کلبه نشیمن نیاز است
خلوتگه محرمان راز است
چون خانه چشم اهل بینش
بر روی خسان درش فراز است
هر نقش عجب در او که بینی
[...]
بویی که درین سخن ز راز است
چون نصب قرینه ی مجاز است
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.