گر عشق تو داغ جانگداز است
صد شکر که داغ دلنواز است
گر درد تو بار صحبت ماست
غم نیز ز محرمان راز است
دل کم نکند نیازمندی
سرمایة عاشقان نیازاست
محمود مگر به مرگ خود مرد
کو کشته غمزه باز است
پاکیزه رخی و پاک دامن
شایسته آنکه پاکباز است
با زلف تو نه ها که دارم
کوته نکنم که شب دراز است
حلقه چه زند کمال بردر
دایم در رحمت تو باز است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان عشق و درد ناشی از آن میپردازد. شاعر از شوق و آتش عشق سخن میگوید و اینکه در عین داغ بودن عشق، شکرگزاری میکند که این داغ دلنواز است. او اشاره میکند که درد و غم در عشق طبیعی است و این درد از رازهای دل عاشقان است. شاعر همچنین بر اهمیت نیازمندی در عشق تأکید میکند و به زیبایی معشوقهاش اشاره میکند که شایسته احترام و پاکی است. در نهایت، شاعر به امید و رحمت الهی اشاره میکند و از زلف معشوقش به عنوان نشانه زیبایی و جذابیت یاد میکند.
هوش مصنوعی: اگر عشق تو اندوهی بسیار عمیق و سخت است، صد شکر که این اندوه برای دل، لذتی دلنشین به ارمغان میآورد.
هوش مصنوعی: هرچند که صحبت دربارهی درد تو برای ما سنگینی میکند، اما غم و اندوه نیز از کسانی است که از اسرار ما باخبر هستند.
هوش مصنوعی: دل از خواستههای خود کم نمیآورد و نیازمندیهایی که عاشقان دارند، خود نوعی سرمایه و ارزش است.
هوش مصنوعی: آیا محمود، که به خاطر مرگش به غم و اندوه دچار است، واقعاً مرده است؟ او هنوز زنده است و به محض اینکه از نظر عاطفی تحت تأثیر قرار بگیرد، زخمهای دلش باز میشود.
هوش مصنوعی: چهرهای زیبا و دامن پاکی داری، که شایسته افرادی است که پاکدامن و باوفا هستند.
هوش مصنوعی: من با موهایت نمیتوانم کوتاه بیایم، چون شب بسیار طولانی است و هنوز فرصت داریم.
هوش مصنوعی: در اینجا به نوعی اشاره میشود که اگرچه ممکن است انسانها دچار اشتباهات و نقصهایی باشند، اما در نهایت درب رحمت و مغفرت خداوند همیشه باز است و هر کس میتواند به آن راه پیدا کند. بنابراین، همواره امید و امکان برای رسیدن به کمال و بخشش وجود دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نعمت ده و پایگاه ساز است
سرسبز کن و سخن نواز است
وامش مده آن که بی نماز است
گر چه دهنش ز فاقه باز است
این کلبه نشیمن نیاز است
خلوتگه محرمان راز است
چون خانه چشم اهل بینش
بر روی خسان درش فراز است
هر نقش عجب در او که بینی
[...]
بویی که درین سخن ز راز است
چون نصب قرینه ی مجاز است
تا صحبت یار دلنواز است
دل از همه عیش بی نیاز است
هر گل که شکفته از مزارم
چشمی است که بر ره تو باز است
بیداری چشم ما چه داند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.