گنجور

 
کمال خجندی

گر عشق تو داغ جان‌گداز است

صد شکر که داغ دلنواز است

گر درد تو بار صحبت ماست

غم نیز ز محرمان راز است

دل کم نکند نیازمندی

سرمایة عاشقان نیازاست

محمود مگر به مرگ خود مرد

کو کشته غمزه باز است

پاکیزه رخی و پاک دامن

شایسته آنکه پاکباز است

با زلف تو نه ها که دارم

کوته نکنم که شب دراز است

حلقه چه زند کمال بردر

دایم در رحمت تو باز است

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سعدی

وامش مده آن که بی نماز است

گر چه دهنش ز فاقه باز است

جامی

این کلبه نشیمن نیاز است

خلوتگه محرمان راز است

چون خانه چشم اهل بینش

بر روی خسان درش فراز است

هر نقش عجب در او که بینی

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از جامی
وحیدالزمان قزوینی

بویی که درین سخن ز راز است

چون نصب قرینه ی مجاز است

سحاب اصفهانی

تا صحبت یار دلنواز است

دل از همه عیش بی نیاز است

هر گل که شکفته از مزارم

چشمی است که بر ره تو باز است

بیداری چشم ما چه داند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه