گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سحاب اصفهانی

مقصود دو مدعای من آمد جفای تو

نبود رضای مدعی از مدعای تو

خضر و من از حیات ابد بهره یافتیم

او ز آب زندگی و من از خاک پای تو

در وصلت اشتداد به هجران تزاید است

ای درد عشق چیست ندانم دوای تو؟

رفتی و از پیت من و خلقی، ولی ز ضعف

من از قفای خلقی و خلق از قفای تو

هم جان به لب رسیده ز دست وفای دل

هم دل به جان زدست دل بیوفای تو

خلق خدای بر تو ز دست فغان من

در شکوه و زدست تو من بر خدای تو

تیری فگنده بر تو و پیکان خود (سحاب)

بگذاشت در دلت که بود خونبهای تو