بس آنجا رفته بر خاک آرزویش
سراسر آرزو شد خاک کویش
اگر نشناسمش چندان عجب نیست
ز بس کم دیده ام از شرم رویش
بدلها جای او شد از چه هر دم
به هر دل آتشی افگنده خویش
ز درد رشک تا آسوده باشم
نباید کرد هرگز جستجویش
زرنگ و بوی خود گل پیش بلبل
کند شرم از گل خوش رنگ و بویش
زبار یکی آن موی میان بین
چسان در پیچ و تاب افتاده مویش
(سحاب) این درد را در دل دهد جای
گر آب بحر گنجد در سبویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زمین دیبا شُدِه اَز رنگِ رویَش.
هوا مُشکین شُدِه اَز بویِ مویش.
گرت سر در گل است آن جا مشویش
و گر لب بر سخن با کس مگویش
دگر ره تازه شد گلنار رویش
ز سر در حلقه زد زنار مویش
حکیمی باز پیچانید رویش
مفاصل نرم کرد از هر دو سویش
محمد کایت نورست رویش
سواد روشن و اللیل، مویش
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.