دانی که شوخ خوش سخن خوش کلام ما
حرفی که ناورد به زبان چیست؟ نام ما
حاصل شود به نیم نگاه تو کام ما
ای لطف ناتمام تو عیش تمام ما
پرسید نام ما بت شیرین کلام ما
گویی زدند سکه ی دولت به نام ما
گفتم به دل که تا به که ئی بی قرار گفت:
چندانکه هست در کف عشقش زمام ما
هم گریه های ماست به جا در خیال وصل
هم خنده ی فلک به خیالات خام ما
در عهد نیست کس به جهان چون تو بی ثبات
زآنسان که در وفا و ثبات و دوام ما
گر دل نمی کشید چنین آه آتشین
یا رب که می کشید ز چرخ انتقام ما؟
ما را به بزم خود به گمان رقیب خواند
ما شادمان از این که کند احترام ما
گفتم که با کس آن بت شیرین سخن (سحاب)
گوید سخن نه اینکه جواب سلام ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خیز ای غلام باده درافکن به جام ما
کز وصل توست گردش گردون غلام ما
گر لایق است چشمة خورشید را فلک
خورشید باده را فلکی کن ز جام ما
آن قاصد است باده که جان است مقصدش
[...]
ساقی به نورِ باده برافروز جامِ ما
مطرب بگو که کارِ جهان شُد به کامِ ما
ما در پیاله عکس رخِ یار دیدهایم
ای بیخبر ز لذتِ شُربِ مدامِ ما
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
[...]
ساقی بیا که دور فلک شد به کام ما
خورشید را فروغ ده از عکس جام ما
گلگون می درآر به میدان کنون که هست
رخش سپهر و توسن ایام رام ما
آن ترک را به یک دو قدح مست کن چنان
[...]
مستی ربوده از کف هستی زمام ما
مطرب نمی دهد خبری از مقام ما
تا گشته ایم غافل ازو دور مانده ایم
پدرام می شویم که وحشی است رام ما
دانی که نور مردمک چشم عالمیم
[...]
صبح گدا و شام ز خورشید روشن است
گر قادری ببخش چراغی به شام ما
ما را به کام خویش بدید و دلش بسوخت
دشمن که هیچ گاه مبادا به کام ما
در خلوتی که دختر رز نیست، عیش نیست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.