که با آن شاه خوبان شمهای از حال من گوید
به ماه مصر حال ساکن بیتالحزن گوید
ز بس گوید حدیث غیر اگر حرفی به من گوید
نمیخواهم که آن شیرینزبان با من سخن گوید
به من هرگه رسد ز آن پیش کآرم شکوهای بر لب
سخنهایی که باید من بگویم او به من گوید
نگویم تا به آن نامهربان راز دل خود را
همان ناگفته در هر محفل و هر انجمن گوید
به سوی دام مرغان چمن بیخود روند از بس
ز من وصف گرفتاری به مرغان چمن گوید
رود نام بت و افسانهٔ بتخانه از یادش
ز وصف آن بت ار کس شمهای با برهمن گوید
(سحاب) آن لعل لب و آن در دندان را ستم باشد
که لعل بدخشان خواند و در عدن گوید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نمیخواهم کسی با نازنین من سخن گوید
اگرچه قاصد من باشد و پیغام من گوید
جواب درد دل گر نشنوم ز آن که عجب نبود
جوابی نشنود دیوانه چون با من سخن گوید
به ترک خواب پیمان بسته بودم میرم و ترسم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.