گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صغیر اصفهانی

یوسف رخی به چاه ذقن بسته راه من

بخت نگون ببین که نگون گشته چاه من

از من جمال خویش نهان کردنت ز چیست

ماند مگر بروی تو جای نگاه من

زلفت که آشیان دلم بود شد پریش

بنگر فلک چه کرد به روز سیاه من

دادم عنان به عشق و ندانم چه میکند

کوه غم تو با تن مانند کاه من

زاهد شکست جام من ای می‌کشان شهر

ساقی کجاست تا که شود دادخواه من

شهریست پر ز دشمن و من یک تن ضعیف

آه از دمی که دوست نباشد پناه من

امروز می‌پرستی و مستی کند صغیر

ای می‌فروش باش بفردا گواه من