تا رندی و نیاز نشد رسم و راه من
ضامن نگشت یار به عفو گناه من
طاعات را چه قیمت و عصیان چه معتبر
جایی که لطف دوست بود عذر خواه من
باشد که خواندم به عنایت گدای خویش
کآن هست بر درش سبب عزّ و جاه من
مانند مجمرم که درونم پر آتش است
اینک دلیل سوز نهان دود آه من
از فتنه سر متاب خیالی که زلف یار
دالّ است بر تطاول بخت سیاه من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این اشعار شاعر به نیاز و درک خود از نعمتهای الهی اشاره میکند. او بیان میکند که تا زمانی که به رندی و نیاز نرسد، راهی برای عفو و بخشش گناهانش نخواهد بود. طاعات و عبادات در نظر او ارزشی ندارند در جایی که لطف و محبت دوست (خدا) وجود داشته باشد. او امید دارد که با شفاعت محبت خدا، به عزت و مقام دست یابد. همچنین، شاعر احساسات درونی خود را به آتش تشبیه میکند و نشان میدهد که در دلش سوز و گداز وجود دارد. در نهایت، به تأثیر زلف یار (خدا) اشاره میکند که نشانهای از سرنوشت و بخت تلخ او است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که زندگی من پر از شیطنت و احتیاج نباشد، دوست من ضمانتی برای بخشش گناهانم نخواهد بود.
هوش مصنوعی: اهمیت اعمال نیکی که انجام میدهیم چقدر است و چه ارزشی دارد نافرمانی و گناه به جایی که محبت و رحمت دوست به ما میرسد و میتواند عذر ما را بپذیرد.
هوش مصنوعی: باشد که با عنایت و کرم گدای خود دعا کنم، زیرا این مقام نزدیک به او، دلیل عزت و جایگاه من است.
هوش مصنوعی: من مانند یک زودپز هستم که درونم پر از آتش است و اکنون دلیل سوزش پنهانی که در آن دارم، دود و آه من است.
هوش مصنوعی: از مشکلات دوری کن و به فکر خیالهای شیرین برافراز، چرا که موهای محبوبم نشانهای از بلندپروازی و بدبختی من است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای لعبت و بت و صنم و حور و شاه من
وی سوسن و گل و سمن و مهر و ماه من
ای جان دل عزیزتر از هر دویی و هست
ایزد بر این که دعوی کردم گواه من
ای دوست بی گناه مرا متهم کنی
[...]
موی سیاه من به جوانی چو مشک بود
کافور شد به پیری مشک سیاه من
آورد روزگار ز پیری اثر پدید
بر روی پژمریده و پشت دوتاه من
هرگه که من به سجده نهم روی بر زمین
[...]
در روز حشر سایه کوه گناه من
گردید از آفتاب قیامت پناه من
اندیشه از شکست ندارم که همچو موج
افزوده می شود ز شکستن سپاه من
گر ماه و آفتاب شود هر ستاره ای
[...]
خموش میکند دلیر تماشای ماه من
من بعد، چشم آینه و دود آه من
تا چشم باز میکنم، از پیش رفتهای
چون شمع، کاش بر مژه بودی نگاه من
کوتاه بهترست شب ناامیدیام
[...]
از دست دادخواه اگر این است آه من
آه ار به داد من نرسد داد خواه من
بنشست هر که دید به رخسار ماه من
زآن طره ی سیاه به روز سیاه من
از بس دلم به ناله و افغان گرفته خو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.