خبرت هست که بی لعل تو ما خونجگریم
بی مه روی تو بیزار ز دور قمریم
بامیدی که ز گیسوی تو بویی شنویم
همه شب منتظر مقدم باد سحریم
به تمنای گل روی تو ای سرو روان
لاله سان داغ بدل غنچه صفت خونجگریم
ای پریوش تو رخ از دیدهٔ ما بستی و ما
نظر از غیر توبستیم که صاحب نظریم
بامیدی که ببینیم رخت در دم مرگ
روزگاریست که در راه اجل منتظریم
سیم اشک و زر رخساره بدست آوردیم
تا نگویند که ما عاشق بی سیم و زریم
بر سر ما چو نکردی گذر ای مایهٔ ناز
گشت معلوم که از خاک رهت پستتریم
تا خبردار شدیم از غم عشقت چو صغیر
یکسر از کیفیت هر دو جهان بیخبریم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خیز بترویا! تا مجلس زی سبزه بریم
که جهان تازه شد و ما ز جهان تازهتریم
بر بنفشه بنشینیم و پریشیم خطت
تا به دو دست و به دو پای بنفشه سپریم
چون قدح گیریم از چرخ دو بیتی شنویم
[...]
پسرا تا به کف عشوهٔ عشق تو دریم
از بد و نیک جهان همچو جهان بیخبریم
عقل ما عشق تو گر کرد هبا شاید از آنک
بیغم عشق تو ما عقل به یک جو نخریم
نظری کرد سوی چهرهٔ تو دیدهٔ ما
[...]
ای سنایی تو کجایی که به خون تو دریم
تا به نیمور هجا نفحه شعرت بدریم
هرکجا شعر تو یابیم نقیصه بکنیم
ور ترا نیز بیابیم، به . . . ن در ببریم
اندبار از تو و دیوانه عطیه کل و کور
[...]
وقت آن است کز این دار فنا درگذریم
کاروان رفته و ما بر سر راه سفریم
زاد ره هیچ ندانیم چه تدبیر کنیم
سفری دور و دراز است ولی بیخبریم
پدر و مادر و فرزند و عزیزان رفتند
[...]
سدّ اسلام شکسته شد و ما بیخبریم
رکن دین جای تهی کرده و ما می نگریم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.