خالت همه دم دانه و زلفت همه دم دام
بر دانه و دامت من و مرغان حرم رام
میم دهن و جیم خم زلف سیاهت
کرده الف قامتم از بار الم لام
ابروی تو و موی توام قبله و زناز
ای آنکه ترا هست صمد روی و صنم نام
ناکام دل من که دمی کام ندادش
لعل تو که دشنام فزون دارد و کم کام
خواهی که چو مرآت سکندر شودت دل
باید که بدست آوری البته چو جم جام
محروم مباش از در میخانه صغیرا
زیرا که در این درگه خاص است نعم عام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای آنکه ترا بوده بر اندام جهان دام
چون بست ترا دست جهان دام بر اندام
ز آن پس که همی گام بکام تو زدی چرخ
چون داد به ناکام ترا چرخ زدن گام
ایام همه عالم از ایام تو خوش بود
[...]
ای نام تو بخشیده بخشنده اقسام
اقسام مکارم را بخشی است از آن نام
از امر تو و نهی تو گردون و زمانه
یکسو نکشد گردن و بیرون ننهد گام
بی قوت رای تو خرد نیست مگر سست
[...]
ای طلعت میمون تو سر چشمه اجرام
وی عهد همایون تو سر دفتر ایام
ای خاتم تو دایره نقطه عصمت
وی مسند تو مردمک دیده اسلام
داغی شده برران فلک صاعد مسعود
[...]
امروز چنانی که غلام تو توان بود
در بند خم حلقه دام تو توان بود
چون باد صبا عاشق زلف تو توان شد
چون خاک زمین بنده گام تو توان بود
بر آهن تفتیده و در آتش سوزان
[...]
بستد ز من آن پسته دهن دل به دو بادام
از پسته و بادام که سازد به از او دام
چون پسته گشادم دهن اندر صفت او
باشد که به من بگذرد آن چشم چو بادام
تا ننگرد این دیده در آن روی چو خورشید
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.