گنجور

 
صغیر اصفهانی

خالت همه دم دانه و زلفت همه دم دام

بر دانه و دامت من و مرغان حرم رام

میم دهن و جیم خم زلف سیاهت

کرده الف قامتم از بار الم لام

ابروی تو و موی توام قبله و زناز

ای آنکه ترا هست صمد روی و صنم نام

ناکام دل من که دمی کام ندادش

لعل تو که دشنام فزون دارد و کم کام

خواهی که چو مرآت سکندر شودت دل

باید که بدست آوری البته چو جم جام

محروم مباش از در میخانه صغیرا

زیرا که در این درگه خاص است نعم عام

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode