ای طلعت میمون تو سر چشمه اجرام
وی عهد همایون تو سر دفتر ایام
ای خاتم تو دایره نقطه عصمت
وی مسند تو مردمک دیده اسلام
داغی شده برران فلک صاعد مسعود
تاجی شده بر فرق ملک خواجه حکام
از کنه جلالت متحیر شده ادراک
وز عز جناب تو شده منقطع اوهام
موقوف مراد تو بود گردش افلاک
مقرون رضای تو بودجنبش اجرام
ز امر تو ونهی تو دایم دو نهادست
در گوهر افلاک و زمین جنبش و آرام
رای تو چو صبحست ولی صبح نه غماز
نطق تو چو مشگست ولی مشک نه نمام
علم تو همیخواند از اجمال تفاصیل
رای تو همی بیند ار آغاز سرانجام
صدگونه کند عفو تو بر روی گنه عذر
صدگونه نهد جود تو بر راه طمع دام
اقبال تو بین پای بلا بسته بزنجیر
انصاف تو بین دست ستم دوخته در خام
در گوش قضا پیر قدر هیچ نگوید
کاول نکند رای تو از این سخن اعلام
گر پیکر خشم تو بر ارواح نگارند
خود قابل صورت نشود نطفه در ارحام
در بازوی دین قوت ازان کلک ضعیفست
چونانکه بود قوت از ارواح در اجسام
کان کیسه تهی کرد و ز جودت بتقاضاست
مسکین چکند گر نکند هم ز کفت وام
گفتم کف کانبخش تو دریاست خرد گفت
ای بی خرد یافته درا یافته و دشنام؟
کو غوطه کشتی شکن و موج نفس گیر
کو میغ سیه فام و نهنگان سیه کام
گفتم تو بگو گفت کلید در روزی
گفتم ز چه دندانه کند گفت ز اقلام
ای لفظ تو گشته همه دل نغز چو پسته
وی حزم تو گشته همه تن مغز چو بادام
چون شرع قوی ساعد و چونعقل قوی رای
چون عدل نکو سیرت و چون علم نکو نام
از لطف تو در دست قضا عنصر ایجاد
وز قهر تو در طبع فنا قوت اعدام
تا گشت مزین بشکوه تو مناصب
تا گشت مفوض بسر کلک تو احکام
بی ساز شد از حشمت تو بربط ناهید
زنگار زد از هیبت تو خنجر بهرام
صدبار فلک پیش تو در خاک بغلطید
کاین زاویه بنده مشرف کن و بخرام
یک چاکر هندوست زحل نام برین سقف
در حسرت آن تا تو نهی بر سر او گام
بر فرق زحل پای نه از بهر تواضع
کز بنده ندارند دریغ اینقدر انعام
مردم همه در طاعت تو بسته میانند
مقبل ز سر رغبت و بدبخت بناکام
خصم تو از ان دیگک سودا که همی پخت
حاصل جگر سوخته دید و طمع خام
این دست عجب بین که قدر باخت ادب را
عاقل نکند بیهده بر قصد تو اقدام
هرکس که خلاف تو کند زود بیفتد
عصیان ترا زود همی باشد فرجام
زهریست هلاهل سخن خصمی جاهت
گو هر که ملولست ز جا خیز و بیاشام
هر سر نه باندام کند بندگی تو
آرند ازان سر سه طلاقی بشش اندام
مارا ز مقامات بد اندیش تو باری
هر روز زنو تازه شود قصه بلعام
نتوان بچنین شعر ستودن چو توئیرا
آری بفلک بر نتوانشد ز ره بام
ما مرد مدیح تو نباشیم ولیکن
این زقه روح القدسست ازره الهام
عاجز همه خلقند ز مدحت نه منم خاص
عیبی نبود عجز چو باشد سببش عام
خود گیر که مدح تو سزای تو کسی گفت
حاصل چه چو قاصر شد از ادراک تو افهام
چون عاقبه الامر همه عجز و قصورست
آن به که کنم کمتر و کمتر دهم ابهام
تا خنجر بهرام بسوهان نشود تیز
تا توسن افلاک برایض نشود رام
بادا دل امید نکو خواه تو بی بیم
بادا شب ادبار بداندیش تو بی بام
کمتر اثر ظل تو فیروزی بی سعی
بهتر ظفر خصم گریز نه بهنگام
جز مسند تو کعبه آمال مبادا
جز درگه تو قبله حاجات مبینام
اقبال تو پاینده و انصا ف تو پیوست
احسان تو هموراه و انعام تو مادام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به ستایش و تمجید از شخصیتی بزرگ و معتبر، همچون یک پادشاه یا ولیّ امر، پرداخته است. شاعر ویژگیهای برجستهای مانند جلال، علم، انصاف، و قدرت این شخصیت را توصیف میکند و از تأثیر مثبت او بر جهان و مردم سخن میگوید. او به خوبی میداند که عدالت و سخاوت این فرد چگونه میتواند زندگیها را متحول کند و دلهای مردم را نسبت به او پر از امید و خوشبینی کند. شاعر همچنین به قدرت کلام و رای او اشاره کرده و تأکید میکند که هر کس بر ضد او برخیزد، به زودی با عواقب ناگواری مواجه خواهد شد. در کل، شعر به تجلیل از مقام و منزلت این شخصیت میپردازد و او را به عنوان منبع خیر و برکت برای جامعه معرفی میکند.
هوش مصنوعی: ای چهره خوشبخت تو منبع زیباییها هستی و تو آغازگر و شکلدهنده زمانهای ناکام و موفق هستی.
هوش مصنوعی: ای خاتم، تو نماد دورانی از پاکی و عصمت هستی و مقام تو مانند مردمک چشم درخشان اسلام است.
هوش مصنوعی: آسمان بلند بهخاطر عظمت مسعود داغ و داغدار شده و تاجی بر سر فرمانروایان و حکام گذاشته شده است.
هوش مصنوعی: از عمق عظمت و جلال تو دچار حیرت شدهام و از بزرگی و مقام تو، تصورات و خیالاتم قطع و از بین رفتهاند.
هوش مصنوعی: تقدیر و سرنوشت تو به چرخش زمین وابسته است و رضایت تو در حرکت اجرام آسمانی نهفته است.
هوش مصنوعی: از فرمان و نهی تو، همواره دو عنصر در درون آسمانها و زمین در حال حرکت و سکون هستند.
هوش مصنوعی: فکر و نظر تو مانند صبح روشنیبخش است، اما صبح خود به تنهایی چیزی را فاش نمیکند. سخنان تو مانند مشک خوشبو هستند، اما خود مشک تمام بویی که باید بپراکند را ندارد.
هوش مصنوعی: دانش تو به طور مختصر از جزئیات سخن میگوید و نظر تو را از ابتدا تا انتها میبیند.
هوش مصنوعی: بخشش تو به اشکال مختلف بر گناهان ما میبارد و سخاوت تو به گونههای متعدد بر مسیر آرزوهای ما گسترده میشود.
هوش مصنوعی: بنگر که چگونه سرنوشت تو را در بند بدبختی اسیر کرده است و در عین حال، عدالت تو را در چنگال ستم گرفتار ساختهاند.
هوش مصنوعی: در این دنیا، هیچکس نمیتواند برخلاف سرنوشت و قضا و قدر سخنی بگوید یا راهی را تغییر بدهد. به همین خاطر، بهتر است که از گفتن نظرات خود که ممکن است بیفایده باشد، پرهیز کنی.
هوش مصنوعی: اگر خشم تو بر ارواح حک شود، حتی نمیتواند نطفهای در رحمها به وجود آورد.
هوش مصنوعی: قدرت دین در واقع به اندازه قدرت قلم یا نوشته ضعیف است، همانطور که قدرت روح بر اجساد نیز به همین نحو است.
هوش مصنوعی: اگر کسی که دستش تهی است، به خاطر بخشندگی و بزرگواریاش از دیگران درخواست کند، چه بر سر مسکینی میآید که حتی اگر چیزی ندهد، باز هم از خود راضی و قانع نخواهد بود.
هوش مصنوعی: من گفتم که وجود تو مانند دریاست و سرشار از حکمت و خرد. خرد به من پاسخ داد که ای نادان، اگر مروارید را پیدا کنی، چه نیازی به دشنام دادن به دریا داری؟
هوش مصنوعی: کجاست آن کشتی شکسته در دل امواجی که نفس را بند میآورد؟ کجاست آن ابر تیره و نهنگهای سیاه که در اعماق دریا زندگی میکنند؟
هوش مصنوعی: گفتم تو بگو، او گفت کلید در روز چه چیزی را بیان کنی. گفتم از کدام دندانه و او پاسخ داد از اقلام.
هوش مصنوعی: ای کلام تو مانند دلهای زیبا و خوشظاهر هستند همچون پسته، و اندیشهات مانند مغز بادام، عمیق و پرمغز شده است.
هوش مصنوعی: زمانی که قوانین محکم و استواری وجود داشته باشد و عقل نیز خِردمندانه عمل کند، انصاف و عدالت در رفتارها وجود خواهد داشت و هنگامی که علم و دانش نیز خوب و نیکو باشند، نام و آوازه نیز به خوبی خواهد بود.
هوش مصنوعی: با مهربانی تو در تقدیر الهی، وجود شکل میگیرد، و با خشم تو، طبیعت به زوال و نابودی میرسد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که بر روی مقامها و سمتها با زیبایی تو آراسته شده است، تا زمانی که دستورات و حکمها از قلم تو جاری شده است.
هوش مصنوعی: از قدرت و عظمت تو، ساز ناهید دیگر نوا ندارد و زنگار بر خنجر بهرام نشسته است، به گونهای که نشان از هیبت و شکوه تو دارد.
هوش مصنوعی: فلک بارها به خاک افتاده تا تو را در این زاویهای که هستی، ناز و کرامت کنی و دلربایی کنی.
هوش مصنوعی: یک خدمتکار هندی به زحل، سیارهای در آسمان، اشاره دارد و در انتظار است که تو بر سر او قدم بگذاری. او به شدت آرزو دارد که این لحظه فرا برسد.
هوش مصنوعی: بر سر زحل پای نگذار که این کار به خاطر تواضع نیست، زیرا این بنده، این اندازه لطف و انعام را از کسی دریغ نمیکند.
هوش مصنوعی: مردم همه به خاطر تو فرمانبردارند و خود را در اختیار تو قرار دادهاند، این کار آنها از روی علاقه و رغبت است، اما بدبختی و ناکامی در انتظارشان است.
هوش مصنوعی: انسانی که دشمن توست، از آن دیگ کوچک که سودا میپزد، نتیجه جگر سوخته را میبیند و به آرزوهای پوچ خود دلخوش است.
هوش مصنوعی: این دست عجب، چقدر عجیب است که عقل انسان حاضر نمیشود ارزش ادب را درک کند و بیدلیل و به نادرستی به سوی تو حرکت میکند.
هوش مصنوعی: هرکسی که برخلاف خواستهها و آرزوهای تو عمل کند، به زودی به عواقب کار خود خواهد رسید و سرانجامش به مشکل خواهد انجامید.
هوش مصنوعی: سخن کسی که به تو دشمنی میورزد، مانند زهر خطرناک است. اگر کسی از زندگی و شرایطش خسته است، بهتر است برخیزد و از آن بیزاری جسته و راهی دیگر انتخاب کند.
هوش مصنوعی: هر کس که به تو خدمت کند و به بندگیات درآید، از عشق و علاقهاش به تو، تمام وجودش را به تو تقدیم میکند، حتی اگر این کار باعث جداییاش از دیگران شود.
هوش مصنوعی: ما از بیانات ناپسند تو هر روز به نوعی تازه به یاد قصه بلعام میافتیم.
هوش مصنوعی: نمیتوان مانند تو به ستایش شعر پرداخت، زیرا آسمان نیز نمیتواند از بالای بام به تو دست یابد.
هوش مصنوعی: ما ممکن است انسانهایی نباشیم که تو را ستایش کنیم، اما این سخن، زاده الهام و روح قدس است.
هوش مصنوعی: همه افراد از ستایش و مدح عاجزند، اما من تنها نیستم. نبودن عجز ایرادی ندارد، وقتی که دلیل آن عجز، عمومی و مشترک باشد.
هوش مصنوعی: به خودت رجوع کن و ببین که وصف تو شایستهی توست. کسی چه گفته است که حاصل کلامش چیست، وقتی که از فهم و درک تو ناتوان است؟
هوش مصنوعی: از آنجا که در پایان کار، همه چیز به ناتوانی و کوتاهی میانجامد، بهتر است کمتر بگویم و از ابهام بکاهم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که خنجر بهرام در سوهان تیز نشده و آماده نباشد، اسب زمان و فراز آسمانها آرام و رام نخواهد شد.
هوش مصنوعی: امید خوب تو بدون ترس باشد و شبهای بدی که ناشی از اندیشههای منفی توست، بدون پناهگاه بگذرد.
هوش مصنوعی: کمتر از سایه تو پیروزی به دست میآید، و بدون تلاش، پیروزی بر دشمن فرار از موقعیت را نمیتوان به دست آورد.
هوش مصنوعی: جز معبد تو، آرزوهایم هیچ جایی ندارد و جز در درگاه تو، درخواستهایم را مطرح نمیکنم.
هوش مصنوعی: خوشبختی و موفقیت تو همواره پایدار است و عدالت تو همیشه برقرار خواهد ماند. بخشش و نیکی تو همیشگی است و هدیههای تو همواره ادامه خواهد داشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای آنکه ترا بوده بر اندام جهان دام
چون بست ترا دست جهان دام بر اندام
ز آن پس که همی گام بکام تو زدی چرخ
چون داد به ناکام ترا چرخ زدن گام
ایام همه عالم از ایام تو خوش بود
[...]
ای نام تو بخشیده بخشنده اقسام
اقسام مکارم را بخشی است از آن نام
از امر تو و نهی تو گردون و زمانه
یکسو نکشد گردن و بیرون ننهد گام
بی قوت رای تو خرد نیست مگر سست
[...]
امروز چنانی که غلام تو توان بود
در بند خم حلقه دام تو توان بود
چون باد صبا عاشق زلف تو توان شد
چون خاک زمین بنده گام تو توان بود
بر آهن تفتیده و در آتش سوزان
[...]
بستد ز من آن پسته دهن دل به دو بادام
از پسته و بادام که سازد به از او دام
چون پسته گشادم دهن اندر صفت او
باشد که به من بگذرد آن چشم چو بادام
تا ننگرد این دیده در آن روی چو خورشید
[...]
خورشید چو از حوت سوی خانه بهرام
بخرام از خانه سوی گلزار گه شام
زان پیش که آغاز کند خوی تو خامی
برخیز به گه ساقی و پیش آر می خام
تو یار شو ای یار اگر دهر نشد یار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.