گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صغیر اصفهانی

راستی مردم از آندم که بصلب پدرند

چون ببینی به ره مرگ و فنا ره سپرند

عجب اینست که این قافله روزان و شبان

بعیان در حضرند و به نهان در سفرند

این جهان رهگذر و مردم غافل ز خدای

پی آزار هم اماده در این رهگذرند

خبر از جمعیت مشرق و مغرب دارند

وز پریشانی همسایهٔ خود بی خبرند

عمر خود جمله به اندوختن مال جهان

بگذرانند و گذارند و از آن درگذرند

شبشان روز درخشنده کسانی که ز مهر

روز و شب در پی آسایش نوع بشرند

وز ره سعی و عمل آنچه که آرند به دست

با محبت بخورانند و به عزت بخورند

هیچ دانی که بود زندهٔ جاوید صغیر

خیرخواهان که در این مرحله صاحب اثرند