گنجور

 
صغیر اصفهانی

کسیکه بهر خدا ترک خودستائی کرد

تواند آنکه بملک خدا خدائی کرد

غلام صافی آئینه‌ام که رد ننمود

بهر لباس برش هر که خودنمائی کرد

میان خلق جهان همچو شانه باید بود

که خویش را همه وقف گره گشائی کرد

اگر نشان طلبی دوستان مخلص را

ببین که یاد تو در روز بی نوائی کرد

موافق اند بهم نوع خویش حیوانات

ندانم از چه بشر از بشر جدائی کرد

بس است آنهمه بیگانگی دو روزی هم

برای تجربه می‌باید آشنائی کرد

چو شعر را به شعیری نمی خرند صغیر

عجب که باز توانی سخن سرائی کرد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
کلیم

بوقت گرسنگی نفس دون گدائی کرد

چو یافت یک لب نای دعوی خدائی کرد

گره گشاد ز کارم که سخت تر بندد

جز این نبود فلک گر گره گشائی کرد

شهید تیغ تو خون را حلال چون نکند

[...]

صائب تبریزی

به خاک راه تو هرکس که جبهه سایی کرد

تمام عمر چو خورشید خودنمایی کرد

فغان که ساغر زرین بی نیازی را

گرسنه چشمی ما کاسه گدایی کرد

خدنگ آه جگردوز را ز بیدردی

[...]

ادیب الممالک

نداشت چون سوی مقصود ره بکسوت خویش

بتن ز روی ریا رخت پارسائی کرد

به حیله رندی و تلاشی و مزلکوتی

بدل به زاهدی و تقوی ریائی کرد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه