گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صغیر اصفهانی

ما را بجز از روی تو منظور نظر نیست

ما را بجر از کوی تو مأوای دگر نیست

از جور رقیبان ز رهت روی نتابم

من وصل تو میجویم و خوفم ز خطر نیست

قدر رخ خوب تو نداند همه چشمی

هر بی سر و پایی به جهان اهل نظر نیست

گو خون جگر نوش کن و خاک بسر ریز

آنرا که ز دیدار تواش شوق بسر نیست

گر عشق نداری بر کس قدر نداری

قدری نبود آن شجری را که ثمر نیست

گر دست ز افتاده بگیری هنر آنست

ور نه زدن پای به افتاده هنر نیست

ما بوسه نخواهیم جز از لعل لب یار

آری مگسانرا هوس الا بشکر نیست

جانا ز صغیر ار نکنی یاد چه تدبیر

شاهی و تو را جانب درویش گذر نیست