ما را بجز از روی تو منظور نظر نیست
ما را بجر از کوی تو مأوای دگر نیست
از جور رقیبان ز رهت روی نتابم
من وصل تو میجویم و خوفم ز خطر نیست
قدر رخ خوب تو نداند همه چشمی
هر بی سر و پایی به جهان اهل نظر نیست
گو خون جگر نوش کن و خاک بسر ریز
آنرا که ز دیدار تواش شوق بسر نیست
گر عشق نداری بر کس قدر نداری
قدری نبود آن شجری را که ثمر نیست
گر دست ز افتاده بگیری هنر آنست
ور نه زدن پای به افتاده هنر نیست
ما بوسه نخواهیم جز از لعل لب یار
آری مگسانرا هوس الا بشکر نیست
جانا ز صغیر ار نکنی یاد چه تدبیر
شاهی و تو را جانب درویش گذر نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آوخ گلهٔ پیری پیش که کنم من
کین درد مرا دارو جز تو بدگر نیست
ای پیر بیا تا گله هم با تو کنم من
زیرا که جوانان را زین حال خبر نیست
از قوت مستیم ز هستیم خبر نیست
مستم ز می عشق و چو من مست دگر نیست
در جشن می عشق که خون جگرم ریخت
نقل من دلسوخته جز خون جگر نیست
مستان میعشق درین بادیه رفتند
[...]
اندر دل هر کس که از این عشق اثر نیست
تو ابر در او کش که به جز خصم قمر نیست
ای خشک درختی که در آن باغ نرستست
وی خوار عزیزی که در این ظل شجر نیست
بسکل ز جز این عشق اگر در یتیمی
[...]
ما را ز سر کوی غمت راه به در نیست
مشکل که جز این کوی مرا روی دگر نیست
دل بردی و جان را به غم عشق سپردی
و امروز غذایم بجز از خون جگر نیست
این شب چه شب محنت ایام فراقست
[...]
زان سینه چه راحت که ره زخم بدر نیست
بادی نخورد بر دل اگر خانه دو در نیست
با این همه تنگی که نصیب دهن اوست
داغم که چرا روزی ارباب هنر نیست
چشمت غم آن زلف سیه روز ندارد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.