از قوت مستیم ز هستیم خبر نیست
مستم ز می عشق و چو من مست دگر نیست
در جشن می عشق که خون جگرم ریخت
نقل من دلسوخته جز خون جگر نیست
مستان میعشق درین بادیه رفتند
من ماندم و از ماندن من نیز اثر نیست
در بادیهٔ عشق نه نقصان نه کمال است
چون من دو جهان خلق اگر هست و اگر نیست
گویند برو تا به درش برگذری بوک
هیهات که گر باد شوم روی گذر نیست
زین پیش دلی بود مرا عاشق و امروز
جز بیخبریم از دل خود هیچ خبر نیست
جانا اگرم در سر کار تو رود جان
از دادن صد جان دگرم بیم خطر نیست
در دامن تو دست کسی میزند ای دوست
کو در ره سودای تو با دامن تر نیست
دانی که چه خواهم من دلسوخته از تو
خواهم که نخواهم، دگرم هیچ نظر نیست
عطار چنان غرق غمت شد که دلش را
یک دم دل دل نیست زمانی سر سر نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و حالت مستی و شیدایی ناشی از آن صحبت میکند. شاعر میگوید که در حالتی از مستی و عشق به سر میبرد که از عقل و حال خود بیخبر است. او در جشنی به یاد عشقش، تنها به یاد درد و رنج دل خود نشسته است. مستان دیگری در این راه رفتهاند و او تنها مانده است. در این بادیه عشق، نه نقصی وجود دارد و نه کمالی. شعر به احساس عمیق عطار نسبت به معشوق و بیخبری او از حال خود اشاره دارد و در نهایت، او تنها آرزوی غیبت از دغدغهها و نگرانیهای عاشقانهاش را دارد.
هوش مصنوعی: در حالت مستی و شور عشق، از وجود خود بیخبرم و فقط به لذت نوشیدن میاندیشم؛ زیرا شوق و حالتی که دارم، مانند هیچکس دیگر نیست.
هوش مصنوعی: در جشن عشق که برایم بسیار غمانگیز بود، جز درد و رنجی که درونم حس میکنم، چیزی دیگر وجود ندارد. دلم پر از حسرت و اندوه است.
هوش مصنوعی: عاشقان مست در این بیابان رفتند و من تنها ماندم، اما اکنون حتی نشانهای از ماندن من نیز وجود ندارد.
هوش مصنوعی: در دنیای عشق نه چیزی کم است و نه چیزی کامل. من به مانند دو جهان، اگرچه وجود دارم یا ندارم.
هوش مصنوعی: میگویند به در او برو، شاید بگذری و او را ببینی. اما بعید است که اگر به باد تبدیل شوم، راهی برای عبور و دیدار او پیدا کنم.
هوش مصنوعی: قبلاً دلی داشتم که بسیار عاشق بود، اما امروز هیچ خبری از دل خودم ندارم و کاملاً بیخبرم.
هوش مصنوعی: عزیزم، اگر تمام وجودم را برای تو بدهم، از اینکه جانم در خطر باشد هراسی ندارم.
هوش مصنوعی: در آغوش تو کسی قرار نمیگیرد، ای دوست، که در مسیر عشق تو دلش نلرزد.
هوش مصنوعی: میدانی که من دلسوخته چه میخواهم؟ از تو چیزی نمیخواهم و به هیچ چیز دیگر هم توجهی ندارم.
هوش مصنوعی: عطار به قدری در غم خود غرق شده است که حتی در دلش نیز لحظهای آرامش و قرار ندارد. او هیچ زمانی احساس راحتی نمیکند و همیشه در دردی عمیق به سر میبرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آوخ گلهٔ پیری پیش که کنم من
کین درد مرا دارو جز تو بدگر نیست
ای پیر بیا تا گله هم با تو کنم من
زیرا که جوانان را زین حال خبر نیست
اندر دل هر کس که از این عشق اثر نیست
تو ابر در او کش که به جز خصم قمر نیست
ای خشک درختی که در آن باغ نرستست
وی خوار عزیزی که در این ظل شجر نیست
بسکل ز جز این عشق اگر در یتیمی
[...]
ما را ز سر کوی غمت راه به در نیست
مشکل که جز این کوی مرا روی دگر نیست
دل بردی و جان را به غم عشق سپردی
و امروز غذایم بجز از خون جگر نیست
این شب چه شب محنت ایام فراقست
[...]
زان سینه چه راحت که ره زخم بدر نیست
بادی نخورد بر دل اگر خانه دو در نیست
با این همه تنگی که نصیب دهن اوست
داغم که چرا روزی ارباب هنر نیست
چشمت غم آن زلف سیه روز ندارد
[...]
جز گوشه میخانه مرا جای دگر نیست
چون خم ز خرابات مرا پای سفر نیست
با تلخی هجران بسرآریم که نی را
جز بند گران حاصلی از قرب شکر نیست
چون آینه آب خضر زنگ نگیرد؟
[...]
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.