گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صفی علیشاه

کرده بپا قامت نشسته قیامت

تا چه کند در قیامت آن قدر و قامت

خیز و برافراز قامت ای بت چالاک

بین ز قیامت شود چگونه قیامت

بر دهن او مگر بحرف و تبسم

ره نبرد هیچکس بهیچ علامت

دل زد و عالم سفر نمود و بکویت

بی‌خبر از خود فکند رحل اقامت

توبه چه باک ار شکست و وسوسه شد کم

عمر خم افزون سر پیاله سلامت

لب چه غم ارتر نکرد ز آب خرابات

زاهد خشکی که خورده نان لئامت

از لب جان پرور تو زنده شدش دل

عیسی مریم که داد، دادکرامت

بر در رندان صفی بفقر و فنا رو

زانکه در آن حلقه نیست جای فخامت

خرقه بسوزان که میفروش نگیرد

بر گرو نیم جرعه دلق امامت

شیخ عبث می‌کند نصیحت رندان

او به ریا درخور است و ما به ملامت