گنجور

 
وحشی بافقی

دوشم از آغاز شب جا ، بر در جانانه بود

تا به روزم چشم بر بام و در آن خانه بود

دی که می آمد ز جولانگاه شوخی مست ناز

نرگسش بر گوشهٔ دستار خوش ترکانه بود

بهر آن نا آشنا می‌رم که فرد از همرهان

آنچنان می‌شد که گویا از همه بیگانه بود

آن نصیحتها که می‌کردیم اهل عشق را

این زمان معلوم ما شد کان همه افسانه بود

قرب تا حاصل نشد دودم ز خرمن برنخاست

اتحاد شمع برق خرمن پروانه بود

سوختن با آتش است و عشق با دیوانگی

عشق بر هر دل که زد آتش، چو من دیوانه بود

وحشی از خون خوردن شب دوش نتوانست خاست

کاین می مرد افکن امشب تا لب پیمانه بود

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
شمارهٔ ۱۳۷ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
ناصر بخارایی

دجله را امسال رفتاری عجب مستانه بود

پای در زنجیر و کف بر لب مگر دیوانه بود

چرخ می‌زد آب و برمی‌گشت در گرد حصار

گوئیا بغداد شمع و دجله چون پروانه بود

تیرباران کرد ابر و لشکری چون سیل راند

[...]

شیخ بهایی

دجله را امسال رفتاری عجیب مستانه بود

پای در زنجیر و کف بر لب مگر دیوانه بود

صائب تبریزی

شب که سرو قامت او شمع این کاشانه بود

تا سحر گه بر گریزان پر پروانه بود

صاحب خرمن نگشتم تا نیفتادم ز پا

مور من تا دست و پایی داشت قحط دانه بود

طره موجم، نوآموز کشاکش نیستم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
اسیر شهرستانی

چشمت امشب ساقی و بیطاقتی پیمانه بود

یک نگاه آشنا تکلیف صد میخانه بود

لطف پنهان ناز پرورد تغافل بوده است

یاد ایامی که با من چشم او بیگانه بود

می زدم امروز لاف زهد پیش زاهدی

[...]

جویای تبریزی

نونهال من ز طفلی آشنا بیگانه بود

کوچه گرد شهره و بدمست و دشمن خانه بود

کرد پیدا این زمان نام خدا تمکینکی

ورنه وضعش پیش ازین بسیار بیباکانه بود

همچو نرگس بال شوق از شش جهت چشمم گشاد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه