گنجور

 
صفایی جندقی

ای صبا سوی نجف از کربلا بردار گامی

از غزالان حرم با شیر یزدان بر پیامی

کاوش کیهان به جنگ آمیخت هر جا بود صلحی

کینه ی کیوان به ننگ آلود هر جا بود نامی

ساقی کوثر خدا را رستخیز نینوا بین

تشنه کامان حرم را دستگیری کن به جامی

بزم مقتل آب خون خوان لخت دل احسان تعدی

هیچ مهمان را از این خوشتر ندارند احترامی

آنچه بر مردان نسوان پیشه مردان به حق رفت

از تو اینک می کشند از ما به ناحق انتقامی

برد گردون نار قاسم، کاست گیتی آب اصغر

نه نشانی ماند از اکبر نه از عباس نامی

هر قدم غلطیده بر سر یا یتیمی یا اسیری

هر طرف افتاده در خون یا امیری یا امامی

یک طرف آماده زنجیر و زندان نیم کشتی

یک طرف افتاده در خون خسته جانی تشنه کامی

خشم یزدان گر بگیرد خون کمتر کشتگان را

دست استیفا نساید باد رحمت بر مشامی

روز رزم اندیش میدان، شب تهیت ساز ماتم

بار الها نگذرد بر کس چنین صبحی و شامی

ای سپهر ای ماه ای مهر ای زمین ای آخشیجان

وی دگرها آفرینش خواه پخته خواه خامی

آفتاب رستخیز نینوا گر بر تو تابد

نرم کردی موم سار ار خود به سختی چون رخامی

کیفر کردار آن کافر دلان راجویم از حق

فوج دریا موج کیوان اوج انجم انتظامی

آتش روی آب آهن سنگ سندان تاب خارا

قلب قاهر قهر بی پرهیز تیغ بی نیامی

بخت نصرت فر فیروزی رکابی خصم فرسا

رزم ستم پهنه خونریز رخش بی لگامی

حجت توحید بی شرک صفایی بس که محکم

زد به دامان تولای تو چنگ اعتصامی