گر برافرازی به چرخم ور بیندازی ز بامی
ماجرای پادشاهان کس نگوید با غلامی
رای آن دارم که روی از زخم شمشیرت نپیچم
کم نه روی اعتراضست و نه روی انتقامی
تا تو روزی رخ نمایی، یا شبی از در درآیی
من بدین امید و سودا میبرم صبحی به شامی
بر سر کوی تو سگ را قدر بیش از من، که آنجا
من نمییارم گذشت از دور و او دارد مقامی
گر ز نام من شنیدن ننگ داری سهل باشد
همچو ما شوریدگان را خود نباشد ننگ و نامی
آنقدر فرصت نمییابم که برخوانم دعایی
آن چنان محرم نمییابم که بفرستم سلامی
آخرالامرم ز دستان تو یا دست رقیبان
بر سر کویی ببینی کشته، یا در پای بامی
گر سفر کردند یارانم سعادت یار ایشان
آن که رفت آسود، مسکین من که افتادم به دامی
دوش مینالیدم از جور رقیبت باز گفتم:
اوحدی، گر پختهای چندین چه میجوشی ز خامی؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره احساسات عاشقانه و غم ناشی از جدایی است. شاعر از دلتنگی و انتظار برای دیدن معشوق سخن میگوید و اشاره میکند که حتی اگر به او آسیب برساند، باز هم از عشقش دست نمیکشد. او به مقایسه جایگاه خود با سگ در کوی محبوب میپردازد و نشان میدهد که عشقش او را به حدی ناتوان کرده که حتی نمیتواند از دوری محبوبش بگذرد. همچنین، شاعر احساس میکند که برای دعا کردن یا سلام فرستادن به محبوبش فرصت و محرم مناسب ندارد. در نهایت، او از درد و رنجی که از جدایی و دشمنی رقیب احساس میکند، سخن میگوید و به روزگار خود، که پر از رنج و ناامیدی است، اشاره میکند.
هوش مصنوعی: اگر تو به سمت آسمان بلند شوی یا از بام ما به داستانهای پادشاهان نگاه کنی، هیچکس داستانی از یک غلام نقل نخواهد کرد.
هوش مصنوعی: نظر من این است که از زخم شمشیر تو فرار نکنم، زیرا نه قصد اعتراضی دارم و نه به دنبال انتقام هستم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو روزی خودت را نشان دهی یا شبی از در خانه وارد شوی، من با امید و آرزو، صبح را به شام میگذرانم.
هوش مصنوعی: در خیابان تو، سگ ارزش بیشتری از من دارد، زیرا من نمیتوانم از دور به آنجا بروم، ولی آن سگ در آنجا مقام و منزلتی دارد.
هوش مصنوعی: اگر از شنیدن نام من شرمندهای، این مشکلی نیست؛ چون برای ما که دیوانهوار عاشق هستیم، نه ننگی وجود دارد و نه نامی.
هوش مصنوعی: هرگز فرصت کافی ندارم تا دعایی بخوانم و هیچکس را آنقدر نزدیک نمیبینم که بتوانم سلامی بفرستم.
هوش مصنوعی: در نهایت، از دستان تو یا از دستان رقیبان، بر سر کویی یا در پای بامی، خبری از کشتهای خواهی دید.
هوش مصنوعی: اگر دوستانم سفر کنند، خوشبختی نصیب آنها خواهد شد. اما من که افتادهام به دام، بیچاره و ناتوان هستم.
هوش مصنوعی: دیروز از سختیهای دوست رقیبم ناله و شکایت میکردم، اما دوباره به خود گفتم: ای اوحدی، اگر واقعاً پخته و بالغ هستی، پس چرا هنوز از نادانی و خامی رنج میبری و ناراحت هستی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یا ملولاً عن سلامی أنت فی الدنیا مرا می
کلما أعرضت عنی زدت شوقاً فی غرامی
گرچه مه در عالم آرائی ز گیتی بر سر آمد
کی تواند شد مقابل با رخت از ناتمامی
طوطی دستانسرا شد مطرب از بلبل نوائی
[...]
در همه آفاق طاقی در همه عالم تمامی
صبح عیدی شام وصلی ماه خاصی شمع عامی
همچو کیفیت به طبعی همچو مینایی به چشمی
چون روان جاری به جسمی ذوقسان مضمر به کامی
در همه صورت بدیعی در همه معنی لطیفی
[...]
از حرم تا شام گردون بر زمین گسترد دامی
که نه شاهینی ز بندش رست خواهد نه حمامی
قاهر آمد دست کین بازوی کفر افتاد چیره
نه نشانی ماند از ایمان نه از اسلام نامی
تا کی ای دست عتاب و عدل حق در آستینی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.