ز یار دیده بدوز ای نظر تماشا را
که حسرت است اگر حاصلی بود ما را
به دل نهفت توانم حدیث پنهانی
ولی علاج ندانم سرشک پیدا را
عجب مدار به غرقاب عشقم این زاری
چه احتیاط ز یاران غریق دریا را
به زیر پهلوی من در فراق و وصل تو فرق
به خاره خاره نباشد حریر و دیبا را
هم از وصول ملولم هم از فراق نژند
چه حالت است ندانم خود ردا را
بر آستان تو مجنون سر ار تواند سود
کند ز دست رها آستین لیلی را
رهی به خیل سگان تو یابد ار وامق
بخواهد از سر کوی تو عذر عذرا را
بدین غزال شکاری یک خرام به دشت
که صید خویش کنی آهوان صحرا را
به قتل گفتیت از غم رها کنم چه شود
اگر وفا کنی امروز عهد فردا را
صفایی از سر عهد تو بر ندارد دوست
تو شرط سابقه در پای نفکنی یارا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دو زلف تو صنما عنبر و تو عطاری
به عنبر تو همی حاجب اوفتد ما را
مرا فراق تو دیوانه کرد و سرگردان
ز بهر ایزد دریاب مر مرا یارا
بمان بر تن من زلف عنبرینت که هست
[...]
اسیر شیشه کن آن جنیان دانا را
بریز خون دل آن خونیان صهبا را
ربودهاند کلاه هزار خسرو را
قبای لعل ببخشیده چهره ما را
به گاه جلوه چو طاووس عقلها برده
[...]
اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
فراغت از تو میسّر نمیشود ما را
تو را در آینه دیدن جمال طَلعت خویش
بیان کند که چه بودست ناشکیبا را
بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم
[...]
به سرنمی شود از روی شاهدان ما را
نشاط و خوش دلی و عشرت و تماشا را
غلام سیم برانم که وقت دل بردن
به لطف در سخن آرند سنگ خارا را
به راستی که قبا بستن و خرامیدن
[...]
زمانه حله نو بست روی صحرا را
کشید دل به چمن لعبتان رعنا را
هوای گل ز خوشی یاد می دهد، لیکن
چه سود چون تو فرامش نمی شوی ما را
ز سرو بستان چندین چه می پرد بلبل
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.