ندارم فرصت از شوق گرفتاری تماشا را
مکن تعجیل صیاد اینقدر خون ریزی ما را
درین سودا چه سود اندرز من کز فرط حیرانی
نیابم فرق پای از سر که دانم زشت و زیبا را
به کفر و دین مفرما دعوت از عشقم که می ندهم
به صد تسبیح و زنار آن سر زلف چلیپا را
به نامیزد بتی شیرین که یکدم با دو نوشین لب
شفا بخشد ز صد عالم مرض چندین مسیحا را
چو در فردوس بخرامی بدین بالا عجب نبود
اگر با تیشه ی غیرت کنند از ریشه طوبی را
به جنت گر در آرندت بدین طلعت یقین دارم
که رضوان در حجاب شرم پوشد روی حورا را
بر او چون تو دختی رشک حورالعین خدا داند
که بر دوش بنی آدم چه منتهاست حوا را
ز شرم چشم گیرا بت مرارت ماند بر باده
ز رشک لعل سیرابت حلاوت رفت حلوا را
صفایی صبرم از دیدار مه رویان چه فرمایی
که نتوان دوخت چشم از دیدن خورشید حربا را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زر افشانید بر پیلان جرسهای مدارا را
برآرید آن فریدون فر درفش چرخ بالا را
زمین از سنبل و سوسن شده پر عنبر سارا
ز گلنار و گل و خیری شده یاقوت گون خارا
زهی از امر و نهی تو نظامی دین دنیا را
خهی ! از حل و عقد تو قوامی مجد علیا را
ثبات هضم تو داده سکون میدان عغبر را
نظام تو کرده روان ایوان خضرا را
کف تو شاه راهی در سخا بسیار و اندک را
[...]
ایا نور رخ موسی مکن اعمی صفورا را
چنین عشقی نهادستی به نورش چشم بینا را
منم ای برق رام تو برای صید و دام تو
گهی بر رکن بام تو گهی بگرفته صحرا را
چه داند دام بیچاره فریب مرغ آواره
[...]
ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا
به وصل خود دوایی کن دل دیوانه ما را
علاج درد مشتاقان طبیب عام نشناسد
مگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را
گرت پروای غمگینان نخواهد بود و مسکینان
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.