|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات
|
|
راهنمای نوار ابزار
|
|
پیشخان کاربر
|
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر
|
|
اعلانهای کاربر
|
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه)
|
|
خروج از حساب کاربری گنجور
|
|
لغزش به پایین صفحه
|
|
لغزش به بالای صفحه
|
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر
|
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش
|
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط
|
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور
|
|
کپی متن شعر جاری در گنجور
|
|
همرسانی متن شعر جاری در گنجور
|
|
نشان کردن شعر جاری
|
|
ویرایش شعر جاری
|
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری
|
|
شعر یا بخش قبلی
|
|
شعر یا بخش بعدی
|
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر درباره زیبایی و جاذبه ی معشوق صحبت میکند. او زلفهای معشوق را شبیه به عطر عنبر توصیف میکند و از تاثیر این زیبایی بر خودش میگوید. فراق معشوق او را دیوانه و سرگردان کرده و از ایزد میخواهد تا به او یاری رساند. در نهایت، شاعر از معشوق میخواهد که زلفهایش را بر تن او بماند، زیرا این زلفها درمانی برای دیوانگی او است.
هوش مصنوعی: دو زلف تو مانند عطر خوشی است که بوی عنبر دارد، و تو مانند عطاری هستی که این عطر را ارائه میدهد. این بوی خوش چنان ما را مجذوب خود کرده که دیگر هیچ چیز نمیتواند مانع ما شود.
هوش مصنوعی: فراق و دوری تو باعث شده تا من دیوانه و سرگردان شوم. ای خدا، مرا از این حالت نجات بده و کمکم کن.
هوش مصنوعی: بر تن من زلف خوشبوی تو باقی بماند؛ زیرا این زلف، درمانی است برای دیوانگانی که از عطر عنبر سارا بهره میبرند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اسیر شیشه کن آن جنیان دانا را
بریز خون دل آن خونیان صهبا را
ربودهاند کلاه هزار خسرو را
قبای لعل ببخشیده چهره ما را
به گاه جلوه چو طاووس عقلها برده
[...]
اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
فراغت از تو میسّر نمیشود ما را
تو را در آینه دیدن جمال طَلعت خویش
بیان کند که چه بودَست ناشکیبا را
بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم
[...]
به سرنمی شود از روی شاهدان ما را
نشاط و خوش دلی و عشرت و تماشا را
غلام سیم برانم که وقت دل بردن
به لطف در سخن آرند سنگ خارا را
به راستی که قبا بستن و خرامیدن
[...]
زمانه حله نو بست روی صحرا را
کشید دل به چمن لعبتان رعنا را
هوای گل ز خوشی یاد می دهد، لیکن
چه سود چون تو فرامش نمی شوی ما را
ز سرو بستان چندین چه می پرد بلبل
[...]
چنان به وصل تو میلیست خاطر ما را
که دل به صحبت یوسف کشد زلیخا را
بیا بیا که به شب چون چراغ درخوردست
به روز شمع جمال تو مجلس ما را
ترا به صحبت ما هیچ رغبتی باشد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.