گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صفایی جندقی

تعالی الله چه گویم ز آن نکویی

که نیکوتر بود از هر چه گویی

پری در کسوت مردم پدیدار

ملک در جلد انسان رفته گویی

مرا باور نمی شد کآدمی زاد

بدین حد می رسد در خوب رویی

بدین خلق از خدا خواهم کرا باز

بدین مهر از کجا جویم چو اویی

نه کاره یابمش بر ترک پر خاش

نه مایل بینمش بر جنگ جویی

به صد منزل گریزان از مناعت

به صد فرسنگ دور از تند خویی

به نامیزد بتی خوش خوکه او راست

امان بختی به جای فتنه جویی

به میدان تو تنها گشته پامال

به چوگان تو سرها کرده گویی

به سیر بوستان برخیز کز شرم

به جای خود نشیند سرو جویی

مجاور مانم آن در را که پائی

مسافر آیم آن ره را که پویی

صفایی را بکش یا پیش خودکش

خلاصم کن خدا را زین دورویی