نبود و نیست ترا جز جفای من کاری
ز حسن خویش چه دیگر برای من داری
گلم نبود تمنا از آن دریغ خورم
که نیست بهره ازین گلشنم به جز خواری
هنوزم از تو مداوا نگشته درد نخست
نهی به روی دل از درد دیگرم باری
به بزم می تو اگر غایبی مرا چه حضور
رقیب اگر چه به رحمت نواز دم باری
چو رخ نهفت بهاران و دی پدید آمد
هزار خوش نکند دل به هیچ گلزاری
چه شد بهای محبت که در دیار شما
نشد پدید وفای مرا خریداری
وفا به قیمت جان می خرم ولی چه کنم
که این متاع ندیدم به هیچ بازاری
کنی زبان ملامت ز عاشقان کوته
اگر کمند بلا را چو من گرفتاری
من از برای تو اغیار خوانده یاران را
تو برخلاف من آوخ که یار اغیاری
صفایی او چو وفا را جفا کند کیفر
تو بیش ازین به ستم های او سزاواری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر درباره درد و رنج عشق سخن میگوید و از بیوفایی معشوق و احساس خواری خود در عشق سخن میگوید. او از نبود محبت واقعی و بیتوجهی محبوب شکایت میکند. شاعر بیان میکند که تلاشش برای فراموشی دردهای اولیهاش بیثمر بوده و حتی در مجالس میضیافت، غیبت محبوب او را آزار میدهد. او به وفای محبت اشاره میکند و از ناراحتیاش از عدم توجه به عشقش و مقایسه آن با بیوفایی دیگران صحبت میکند. در نهایت، شاعر بر احساس تنهایی و درد ناشی از این ناکامیها تأکید میکند و به عواقب این بیوفایی اشاره میکند.
هوش مصنوعی: غیر از آزردن من هیچ کاری از تو نیست و از زیباییهای خودت هم چیز دیگری برای من نداری.
هوش مصنوعی: من از این که به خواستهام نرسم ناراحت نیستم، زیرا در این باغ، جز افسوس و ناکامی هیچ بهرهای ندارم.
هوش مصنوعی: من هنوز از درد اولی که به تو مربوط میشود درمان نشدهام، حالا تو چقدر بیرحمی که باری دیگر بر دل من زخم دیگری میزنی.
هوش مصنوعی: اگر در مجلسی که مشغول نوشیدن شراب است، تو غایب باشی، برای من چه اهمیتی دارد که رقیب در آنجا هست؟ حتی اگر او با مهربانی و محبت هم برخورد کند.
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی بهار پنهان شد و زمستان نمایان گردید، دل هیچ خوشی از گلزارها نمیبرد.
هوش مصنوعی: چرا محبت من در سرزمین شما ارزش پیدا نکرد و نتوانستید به وفای من توجهی کنید؟
هوش مصنوعی: من برای وفا و صداقت جانم را هم میدهم، اما چه کنم که چنین ارزشمندی را هرگز در هیچ بازاری ندیدهام.
هوش مصنوعی: اگر تو زبان به سرزنش عاشقان باز کنی، اندکی هم با بدیهای عشق خود را در خطر نینداز. چون من که در دام بلا گرفتار شدهام.
هوش مصنوعی: من برای تو دوستان را بیگانه خواندهام، اما تو برعکس من، افسوس که دوست تو هم بیگانه است.
هوش مصنوعی: وقتی او به وفا بیتوجهی میکند، آیا سزاوارتر از این عمل، کیفر تو نیست که با رفتارهای ناپسند او مواجه شوی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا به ناله و زاری همیبیازاری
جفای تو بکشم زانکه بس سزاواری
تو را به جان و تن خویشتن خریدارم
مرا به قول بداندیش میبیازاری
به جان شیرین مهر تو را خریدارم
[...]
نبود چون تو مَلِک در جهان جهانداری
نیافرید خدای جهان تو را یاری
خجسته آمد دیدار تو به عالم بر
خدایگان چو تو باید خجسته دیداری
تو راست مُلک و سزاوار آن تویی به یقین
[...]
ز عشقت ای عمل غمزهٔ تو خون خواری
بسی کشید تن مستمند من خواری
مراست عیش دژم تا شدی ز دست آسان
چگونه عیشی؟ با صد هزار دشواری
بدان دو چشم دژم عیش من دژم خواهی
[...]
در آی جانا با من به کار اگر یاری
وگرنه رو به سلامت که بر سر کاری
نه همرهی تو مرا راه خویش گیر و برو
تو را سلامت بادا مرا نگوساری
مرا به خانهٔ خمار بر بدو بسپار
[...]
اگر مدیحت گویم نیابم از تو عطا
وگر نگویمت از من همی بیازاری
اگرت گویم بخل واگر نگویم خشم
چه عادتست که تو میرخواره زن داری
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.