خسرو پرویز گو در آتش ما بین
کآذر بردل کجا و آذر برزین
نرم بر احوال او چرا شد اگر نه
تیشه ی فرهاد خورد بردل شیرین
یار که آمد کسی نیافت سر از جان
شوق که آمد کسی ندید دل از دین
آنچه دل از عشق او کشید ندیده است
صعوه پر بسته زیر پنجه ی شاهین
خوار و خجل گرد نبود از آن بر و بالا
بید معلق فکند سر ز چه پایین
چشم سپهر ار به عقد گوهرت افتد
بگسلد از رخ به خاک رسته ی پروین
گوهر دندان و لعل نوش لبت را
دیده ام آن نقل شور و این می شیرین
وصف ملاحت ز بس شنیده ام از آن
طعم حلاوت ز بس چشیده ام از این
دید صفایی صفات حق همه در یار
هرکه چو من برگشود دیده ی حق بین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
لنگ دوندهست، گوش نی و سخنیاب
گنگ فصیح است، چشم نی و جهان بین
تیزی شمشیر دارد و روش مار
کالبد عاشقان و گونهٔ غمگین
خاک خراسان و خاک مملکت چین
همچو دو پله است آب جیحون شاهین
تا زخراسان نظامی آمد اینجا
این بثری رفت و آن رسید بپروین
هیچ گرانتر ز سنگ سنگ نظامی
[...]
کیست که گوید ببارگاه سلاطین
حال گدایان دلشسکته ی مسکین
سوخته ئی کو که خون ز دیده ببارد
از سر سوزم چو شمع بر سر بالین
در گذر ای باغبان که بلبل سرمست
[...]
آه ازین قوم بی حمیت و بی دین
کردری، و ترک خمسه، و لر قزوین
عاجز و مسکین هر چه دشمن و بدخواه
دشمن و بدخواه هر چه عاجز و مسکین
دشمن ازیشان به عیش و شادی و عشرت
[...]
طره سنبل ز تاب جعد تو پرچین
سوی تو نرگس گشاده دیده حق بین
روی شقایق ز جام شوق تو رنگین
معنی توحید تست لفظ ریاحین
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.