برد عیبم به دشمن یاریش بین
خورد خونم چو می غم خواریش بین
عطا مقطوع و ممنوعم هم از خواست
تماشا کن فقیر آزاریش بین
دلم برد از کف و افکند در پای
عفاالله حبذا دلداریش بین
بهر زخمی به زخمم مرهمی بست
به افتادم ز زخم کاریش بین
به مستی جادویش هشیار بنگر
به عین خواب در بیداریش بین
پریشان روزگارم چون خم زلف
شبه فام از خطر زنگاریش بین
به تردستی وی در دلبری ها
بیا دستان نگر طراریش بین
چه خون ها گیردش دامن به محشر
قبای اطلس گلناریش بین
گرفتارت فتاد از قرب محروم
عزیزی دیدی اکنون خواریش بین
به راه عشق رفتی ای دل آسان
ولی برگشتن و دشواریش بین
صفایی را به استغنای خود بخش
به زور و زر ننازد زاریش بین
دل از مهرت به چندین کین نپرداخت
به پاس دوستی پا داریش بین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.