اگر بهم زنم از گریه چشم پر نم را
به سیل اشک دهم دودمان آدم را
چنین که آتش عشقم به سینه شعله کشید
بسوزم از تف جان هر نفس جهنم را
زمام و لشکری را به دست غمزه مسپار
به پای در فکن از یک نگه دو عالم را
ز آشیان مپران صد هزار طایر دل
بهم مزن دگر آن زلفکان پر خم را
جراحت تو به دل مرهم است و منت نیز
ز زخم تیغ تو بر گردن است مرهم را
مرا به خاتمه آورده عشق بازی ختم
بتی که زیور از انگشت اوست خاتم را
ز حسن یار چو هردم خبر به ساحت دل
به مژده عشق ویم داد عالمی غم را
دو زلف در هم یار ار یکی به چنگ کنم
کنم شمار غم این روزگار درهم را
همان دلیل گناهش گواه عصمت اوست
چه غم ز سرزنش مردم است مریم را
سرت به پای نگار است و جان برای نثار
صفایی این همه تأخیر چیست یکدم را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به شدت از عشق و درد ناشی از آن سخن میگوید. او با استفاده از تصاویری قوی، احساسات عمیق خود را نسبت به عشق و غم بیان میکند. در ابتدا، او به تاثیر گریه و اشک بر زندگی انسانها اشاره میکند و شعلهور شدن عشق را در دل خود توصیف میکند. او به چشمان معشوقهاش، که قدرت جذب و تسلط دارد، اشاره میکند و از تاثیر زلفهای او بر دل و جانش سخن میگوید. شاعر اعلام میکند که درد ناشی از عشق و جراحتهایی که از معشوق به دل او وارد میشود، در عین حال مرهم او نیز هست. او همچنین به زیبایی معشوق و اثر آن بر زندگیاش اشاره میکند و در نهایت از تنهایی و غم خود میگوید و به دنبال دلیلی برای سرزندگی و شفافیت در زندگیاش است. این شعر نمایانگر کشمکش میان عشق و درد، زیبایی و زخم، و امید و ناامیدی است.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم به شدت گریه کنم، چشمانم پر از اشک میشود و آنقدر اشک میریزم که تمام انسانها را تحت تأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: عشق من به قدری سوزان و شدید است که هر لحظه در دل من شعلهور میشود و گویی از آتش این عشق، باید در جهنم بسوزم و عذاب بکشیم.
هوش مصنوعی: از قدرت و زیبایی نگاه کسی به گونهای زبان از دست میرود که اگر به او اعتماد کنی، ممکن است هر دو جهان را تحت تأثیر قرار دهد. از این رو، نباید امور و تصمیمات مهم را به او بسپاری یا به او اعتماد کنی.
هوش مصنوعی: از لانهات پرندههای بسیاری را به پرواز در نیاور، زیرا دیگر دلها را آشفته نکن. آن زلفهای پرپیچوتاب را فراموش نکن.
هوش مصنوعی: زخمهای تو برای من تسکیندهنده است و منت هم بر گردن من است، چرا که این زخمها مانند مرهم عمل میکنند.
هوش مصنوعی: عشق مرا به پایان رسانده و تجربهای شیرین به من داده، مانند زیور و زیبایی که در انگشتان معشوقهام جلوهگر است.
هوش مصنوعی: زیبایی محبوب هر لحظه در دل من حضور دارد و به خاطر عشق او، جهانی از غم را به من بشارت میدهد.
هوش مصنوعی: اگر یکی از دو زلف یار را در دست بگیرم، میتوانم غمهای این روزگار را که در هم پیچیده شدهاند، به شمارش بیاورم.
هوش مصنوعی: دلیل خطاهای او، نشاندهنده پاکی و عصمتش است. پس چه اهمیتی دارد که مردم او را سرزنش کنند، چون مریم هم با همین قضاوتها روبهرو بود.
هوش مصنوعی: سر تو به خاطر زیبایی محبوب است و جانم برای تقدیم کردن به اوست. این همه تأخیر برای چیه؟ یک لحظه هم نباید معطل شویم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز فضل داشته آدمی و آدم را
ز صنع ساخته هشده هزار عالم را
زهی به تیغ شجاعت گرفته عالم را
حدیث جنک تو جان تازه کرد ستم را
ابولمظفر منصور قاسم پرناک
که جرعه نوشی جامت نمیسزد جم را
غمی نماند جهان را بیمن دولت تو
[...]
منم که یافته ام ذوق صحبت غم را
به صبح عید دهم وعده ی شام ماتم را
ز لاف صبر بسی نادمیم، طعنه مزن
مروت که ملامت بلاست ملزم را
به لذت ابد ار زنم او دلا مژده
[...]
مَکِش زِ دستِ من، آن ساعدِ نِگارین را
که خون زِ دستِ تو، بسیار دَر دل است، مَرا
منم که داغ دلم دشمن است مرهم را
نمیدهم به شب قدر روز ماتم را
خدنگ یار مگر چاک سینهام بگشود؟
که سوخت شعله طوفان عشق عالم را
به گلشنی که نسیم دلم گذشته بر آن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.