خر خمخانه را جودان بماندست
وگر ماندست جو کو تا بخاید
بسنگ هجو من دندان شکستست
که بی بیطار بیخش برنیاید
سرش از سهمناکی شد بانسان
که جز پالیزبانان را نشاید
بجز آکنده و آخر نباشد
در آن محفل که او شعری سراید
همان نشخوار چندین ساله باشد
کسی را کز نکوهد با ستاید
بهجو و مدح پیوندی ندارم
ز فیری و شهیقی میداراید
گهی خر کره میرش همی . . . او
چو میر مرد و پیرک شد که . . . اید
خریدم خانه آخر برآورد
به دربان تا به دروازه نیاید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به توصیف وضعیتی میپردازد که در آن انسانها و حاکمان به چالش کشیده میشوند. شاعر به ناکامیها و نارساییهای موجود در جامعه اشاره میکند و از رنجها و زحمات زندگی سخن میگوید. او با استفاده از استعارههای مختلف، شرایط حاکم بر اوضاع و افراد را به تصویر میکشد و به نوعی انتقاد اجتماعی میکند. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که در این دنیای پر از تضاد و ناهماهنگی، حقیقت و نیکویی به سادگی یافت نمیشود و کسانی که در این بزم شعری حضور دارند، صرفاً نظارهگر شرایط دشوار و تکراریاند.
آیا جودانِ (لکهٔ سیاه روی دندان خر که از آن میتوان جوانی یا پیری آن را دانست) خر خمخانه هنوز روی دندانش است؟ اگر هست، جُو کجاست که خر آن را بِجَوَد و بخورد؟
هوش مصنوعی: سنگی که به من توهین میکند، دندانش شکسته است؛ چرا که بدون برنده، نمیتواند دلایلش را به میان بیاورد.
هوش مصنوعی: سر او به قدری پر از ترس و وحشت است که تنها کسانی که مسئولیت دارند، مثل نگهبانان، میتوانند او را درک کنند.
هوش مصنوعی: در مجلسی که او شعری بخواند، جز احساس پرشور و پایان آن، هیچ چیز دیگری وجود ندارد.
هوش مصنوعی: کسی که سالها تنها به یادآوری و تکرار خوبیها و نکات مثبت گذشتگان بپردازد، در واقع فقط در حال بررسی و تجزیه و تحلیل گذشته است.
هوش مصنوعی: من نسبت به زیبایی و مدح ارتباطی ندارم، چرا که در حقیقت نمیتوانم آنها را به خوبی درک کنم.
هوش مصنوعی: گاه آدمی در زندگی خود به جایگاهی بلندپروازانه میرسد و در اوج قدرت و اعتبار قرار میگیرد، اما ناگهان روزگار تغییر میکند و او به وضعیت نامناسبی میافتد. وقتی که او از مقام و منزلت خود میافتد، دیگر هیچکس به او توجهی نمیکند و همانند فردی قابل اعتنا نمیشود.
هوش مصنوعی: در نهایت خانهای خریدم که به نگهبان گفتهاند تا کسی به دروازه نیاید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کجا وصفش به گفتن هم نشاید
که پس پیرامنش چیزی بباید
مهی ، کندر سمرقند از لب او
نبات مصر را جان می فزاید
اگر طوطی طبع جان فزاید
بشاخ شکر نابش گراید
بشولد مر طبق را بر طریقی
[...]
ز هجران تو جانم میبرآید
بکن رحمی مکن کاخر نشاید
فروشد روزم از غم چند گویی
که میکن حیلهای تا شب چه زاید
سیهرویی من چون آفتابست
[...]
دلی ده کاو یقینت را بشاید
زبانی کافرینت را سراید
در آن دم کین دمم از جان برآید
مرا آن لحظه دیدار تو باید
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.