ندانم خویش کردم یا قضا کرد
مرا از دل ترا از من جدا کرد
درستی در شکست است این کمان را
که هر تیری رها کردم خطا کرد
وفا کردیم و جانان در مکافات
تلافی را تدارک از جفا کرد
خدا را با که گویم کآن جفا کار
به بی رحمی چها گفت و چها کرد
عجب کو با کمال مهربانی
به آزار من اظهار رضا کرد
از این درگو مران نومید و ناکام
کسی کو تکیه بر فضل شما کرد
به خونم داد مفتی حکم و بنیاد
جزای خیر اگر بهر خدا کرد
من استحقاق دارم زین بتر نیز
ولی او این عمل محض ریا کرد
خود از غیبت زبان در کام نکشید
مرا تهدید ز اصغای غنا کرد
بخوان آن کش خورش از نان اوقاف
چرا در شرب آبی منع ما کرد
حریفان نیست زاهد ز اهل اسرار
که در کار خدا چون و چرا کرد
مخوان گولم که با اوضاع این عصر
صفایی بایدم عمدا خطا کرد